🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تو را تا مژده دیدارت آمد
جهان کوچک و تنگ و نفسگیر
گشود آغوش و سرتاسر
چو باغ دلگشا شد
نسیم روشن امّید
گسست از هم قفس ها را
برای مرغکان از قفس رسته
طلوع صبح فردا شد
زمین پیر و بی روح و
نفس از یاد برده
غبار از رخ زدود و
تازه برنا شد
خزان از تخت و تاجش سرنگون شد
تن عریان صحرا لاله گون شد
بهار آمد به دشت و باغ و بستان
جهان اینگونه از بهر تماشایت ، مهیا شد
جهان از شوق دیدارت
چه زیبا شد…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
شهریور 4, 1401
موفق باشید
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم