🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دیر شد…

(ثبت: 238434) اردیبهشت 7, 1400 

.
مرگ باشد زندگانی، شکوه ام دیگر چه سود؟
دائما با خود بگویم، دیر شد اما چه زود
شهر دل باشد قفس در زیر سقفی از سکوت
خالیم من از خودم، صامت به دور از هر شنود
من گذشتم از خودم چون کار دل باشد تمام
یآس و تنهایی خزد هر لحظه چون در تار و پود
رفته دیگر چون زمانم خفته ام در خامشی
جان بیدارم اسیری در سرابی پر ز دود
من چنان از خود شدم غافل که گم کردم خودم
کاش می شد از خودم تا خود شدن راهی گشود

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اردیبهشت 7, 1400

    سلام و درود

    غزل زیبایی ست
    لذت بردم

    در پناه خدا
    🌿👏👏👏🌹🌿

  2. پریسا سروی

    اردیبهشت 12, 1400

    درود بی نهایت سپاس استاد 🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا