🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 رویا

(ثبت: 218052) آبان 24, 1398 

در چشم او زل میزدم گاهی
میگفت قلبن عاشقت هستم
من زیر لب آرام میگفتم
روحی و جانن لایقت هستم

هر روز و هر شب غرق این رویا
با کوله بار غم سفر کردم
هر چیز و هر کس مانعم میشد
سدها شکستم تا گذر کردم

تا که رسیدم آخر دنیا
دیگر تو را آنجا نمیدیدم
راهی یک رویا شدم تنها
وقتی تو را همپا نمیدیدم

پلکی زدم اشکی فرو افتاد
بر گونه ی تب کرده ام غلطید
دلخوش به رویایی چنین بودم
دستی تو را از بسترم دزدید

#آذر_رئیسی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. آرش

    آبان 24, 1398

    بسیار زیبا و دل نشین بود
    با تشکر از سبک شعری دلنشینتان

  2. طارق خراسانی

    آبان 24, 1398

    سلام و درود

    بی تکلف عرض می کنم

    زیبایی کلام و پیوستگی مصرع ها مرا شگفت زده کرد.

    گدر پناه خدا
    🌿👏👏👏👏👏🌿

  3. علی معصومی

    آبان 24, 1398

    👏👏👏
    🌺🌸🌺🌺🌸

  4. امیر جلالی

    آبان 25, 1398

    پلکی زدم اشکی فرو افتاد
    بر گونه ی تب کرده ام غلطید
    دلخوش به رویایی چنین بودم
    دستی تو را از بسترم دزدید

    من از اتفاقات غیر منتظره بی نهایت لذت می برم…
    انسان را غافلگیر می کند. مخصوصا اتفاقات خوب و سپید…
    بی نهایت زیبا بود و درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا