🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گریز از تنهایی
شبی از درد تنهایی کشیدم از قفا آهی
شود پیدا کسی با هم رویم جایی
به خود گفتم روم جایی ،کنم با خود صفایی
که گیرم از نفس شور و نوایی
کمر بستم زین کردم خرم را
روان گشتم به سوی سبز ه جایی
نظر کردم به چشمانم به هرجا
ندیدم جز پلاستیک و مشما
به همراه الاغ رفتم به هر سو
دریغ از جای پاک و دنج و بیبو
یکی از بیقراری بوق میزد
یکی از مردم آزاری صدای ناجور میزد
ز خربزه پوستش در بیشه مانده
ز بطر آب ،جلدش در رودخانه مانده
یکی آتش گشود بهر کبابش
دگر گلی میچید از بهر یارش
به ناگه این الاغم از غضب بگفتا
که آدم کرده بر ما این جفا را
نه نهرو بیشه افرا و صحرا
نه پایین و سماو کوچه و دریا
ندارد از ید ایشان صفا دیگر
نه جهان و جنگل و یک فرد گردشگر
بیا با هم کنیم آباد این ویران سرا را
کنیم پاک و تمیز خاک خدا را
بریم لذت ز باد و شبنم و باران
زنیم لبخند بر دشت و سنبل با کوهساران
چه میشد آدمی کمتر جفا میکرد
هوای پاک ما را با صفا میکرد
خجل گشتم ز روی این خر دانا
نمیشد گفتههایش را کردحاشا
به پا خیز آدمی و آدمیت
جهان با هم کنیم همچو جنت
نریزیم خلط را این سو و آن سو
نیندازیم ناخن با تار و ابرونیندازیم ته سیگار و بطر آب هر ور
نیندازیم کاغذ باطله بافیش و دفتر
بکاریم تا توانیم سنبل و گل
که خواند در چمن همواره بلبل
بسازیم این جهان را بهر خوبان
که باشد طفل ما همواره شادان
کنیم پاک و منزه این هوا را
که دود بگریزد عود بگیرد جای آنرا
چه زیبا فرمود یزدان
النظافه من الایمان
عمومنصور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
تیر 9, 1403
کمال تشکررادارم ازبزرگواران جناب آقای گیوه چیان وجناب آقای خلیلیان امیدوارم کم تجربی بنده رابه استادی خودتان ببخشیدواین حقیررا ازدانش خودبهرمندنمایید…نفستان گرم
پاسخ
بستن فرم