🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
برجی بلند، اولِ میدانِ دل زدی
آقا! عجب صفا به خیابان دل زدی
آقا! غزل، زیاد کم آورد؛ آب شد
آن شب، کنار چشم تو حالش خراب شد
تا بوسه ای شود به لبِ گنبد، آفتاب
از مهرتان دچار تب و التهاب شد
از آسمان به سوی زمین، مهر، جاری است
از چشمتان به خاطر ما انقلاب شد
بر پلک هام گشته خراب، آشیانِ خواب
باران زد و سرایشِ دشتِ گلاب شد
پروانه های نور، دلاوا نسیمِ شور
با نرخ جان به پای دل ما حساب شد
مولا رضا! رضای تو دارم به سر، رضا!
دل داده ام رضای تو را، سر به سر، رضا!
ذکرِ “رضا-رضا” بدهد عشقِ تازه ام
ای عشق! تا که عشق بگیرم ز سر، رضا!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
تیر 23, 1398
سلام مرد عجب مثنوی دل انگیزی استعداد نابی داری احسنت
پاسخ
تیر 23, 1398
سلام و احترام و سپاس
البته مثنوی نیست
پاسخ
تیر 23, 1398
❤️❤️❤️❤️❤️
پاسخ
تیر 24, 1398
💐💐💐💐💐💐
پاسخ
تیر 23, 1398
پاسخ
تیر 24, 1398
سلام و درود
چقدر زیبا
چقدر روان
چقدر به دل نشست
الحق شعرهایت حرف ندارند
در پناه خدا 🌿🙏👏👏👏👏👏🙏🌿
پاسخ
تیر 24, 1398
سلام و درود و سپاس
از شاگردنوازی تان🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
پاسخ
بستن فرم