🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بنام خدا
” شب بی سحر ”
شب تاریک همی رفت چرا بی خبری؟
نشده وقت قیام و عبرات سحری؟
اگر آید اجلت باز نباشد مهلت
شجر عمر تو را هیچ نباشد ثمری
به دو چشم سیه و پر گنه خود رحمی
بنما جان من و ساز یکی چشم تری
ز گناهی که دمی لذت و مستی آرد
برهان جان و برو از پی دایم شکری
بِزُدا ظلمت و زنگار ز روی قلبت
و به رنگ زر زیرش بنما خوش نظری
هدف خلقت انسانی خود یاد آور
ره خود پوی و خدا جوی و بدان راه بری
پر پرواز خودت باز کن و راهی شو
و به لطف و کرم حق بگشا بسته دری
همه ی حرف همین است عزیزم اکنون
بشنو این سخن ازمن که تو دریای زری
همه عالم ز برایت شده فرمانبردار
ره انصاف نباشد که تو فرمان نبری
…………………………………….
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
اردیبهشت 20, 1398
سلام و درود
زیباست دستمریزاد
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
پیروزو سربلند باشید
🌺🌸🌸🌸🌸🌸🌺
پاسخ
اردیبهشت 23, 1398
سلام و عرض ادب
ممنونم از حضور و لطفتان
در پناه خدا
پاسخ
اردیبهشت 20, 1398
سلام و درود برشما عزیز و ارجمند..بهره مند شدم بزرگوار….دست پر مهرتان درد نکند ..طاعت و عبا دات قبول انشا الله.🌿🌿🌿🌿🌹🌹🌹🍃🍃
پاسخ
اردیبهشت 23, 1398
سلام و عرض ارادت استاد انصاری عزیز
سپاس از حسن نظر جنابعالی
از شما هم قبول باشه
در پناه خدا
التماس دعا
پاسخ
اردیبهشت 20, 1398
سلام و عرض ارادت محضرتان جناب استاد رفیعی عزیزم
چقدر زیبا و دلنشین سرودید
لذت بردم از شعر پاکتان
زنده باشید به مهر
درود هااااااااا
🌿💐💐💐💐💐💐🍃
پاسخ
اردیبهشت 23, 1398
سلام
عرض ادب استاد مهدی پور عزیز
بسیار ممنونم از لطف جنابعالی
موید و منصور باشید
در پناه خدا
التماس دعا
پاسخ
بستن فرم