🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باد و باران بود و تو بودی ،
و من بی پناه
باد شلاق کرد باران را،
بر سر و روی منه بی گناه
تو باد و عشق شلاق باران ،
بر روح رنجورم بی کلام
شلاق عشق را زیبا نواختی
بروی عاشقت بی سلام
تاب آوردو پیچ و تاب خورد قلبم ،
حبس شد صدا در دهان
منتظر ماندم بیاساید طوفان،
بخوابد باد و نبارد دگر باران
و ما در آغوش هم بی طوفان
و محو اندر زمان
دوش خواب دیدم آسوده میرفتیم
پی عشقمان بی امان
ولی باز طوفان شد و باد آمد
و بارید باران بی گمان
باز تو بودی و باد و بارش باران ،
بی من اندر خزان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم