🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شهرگور فر اردشیر

(ثبت: 246500) فروردین 5, 1401 
شهرگور فر اردشیر

شهرگور فر اردشیر

زیبای خفته ایست در آغوش سرد خاک
راز  نگفته  ایست  زآن  دوران   تابناک

طاووس شهرهای کهن  ایران باستان
پردیس پارس جاودان ، کابوس دشمنان

گوید به باد قصه ای ،زان روزگار دور
دارد به یاد ، تراژدی پایان شهر گور

از  نقشهای کهنه بر دامان کوهسار
تااستودان ودخمه ی پنهان در عمق غار

از قصرهای مانده در یک دشت باشکوه
تا قلعه های دختر  ویران بر اوج کوه

از آن عقاب خسته ی بنشسته بر درخت
تا برج دلشکسته ی تنها که مانده سخت

از آشیان جغد سیه بخت شوم و کور
در قلعه های ساکت وتاریک و بی عبور

از لحظه های آخرین دیدار یزدگرد
با مردمان کشورش در آن حصار گرد

آن قمپ آب وآتش و آن مهد شیر و گرگ
آن  نقشهای   سنگی ی  پیروزی   بزرگ

تاریخ رفته در  دل این قصه ها به خواب
در  پای   چشمه ای  کهن در کاخ   آفتاب

چون  اردشیر بابکان  یک شهریار گشت
بر اسب  راهوار   مرادش  سوار  گشت

آن شهرزاد قصه ی استخر و شهر   گور
از شهر آب وآتش وخورشید و باد و نور

استخر، زادگاه    نیاکان  خود   گذشت
تا قلعه بان  و  ارگبذ  دارابگرد گشت

در جنگ با حکومت اشکانیان بر آن
پیروز گشت، اردشیر و نگونبخت اردوان

“اشکانیان به پهنه ی هرمز دگان ،شکست
از اردشیر خورده و وی شه شد و نشست

بر تختگاه کشور پارس آنچه هست و بود
از دجله تا    سواحل  زیبای    گنگ رود

دریای    سرخ   و    نیمه ی  غربی آسیا
تا    سرزمین دور دست   آنسوی مرزها

آنگه    بنا نهاد  به    یک   سرزمین  دور
یک    شهر   گرد   جاودان با نام شهر گور

آن    شهر    باشکوه که   فر اردشیر بود
در  بین   شهرهای   جهان بی نظیر بود

بر   قله های   سرکش و   خاموش کوهها
دژهای   سخت و   قلعه ی دختر نمود  بنا

فرزین    مهرنرسه   بر   پهنای   رود   مند
بنیان    نهاد یک پل   جاوید   و زورمند

آغوش   باز   چشمه ی   جوشان و جاودان
بر    رهگذار   باد  خزان    گشته   میزبان

تنگاب   رازدار   نقوش    و  نگاره    است
با  قلعه ای  که جاودان در هر هزاره است

آن تک درخت پیر که بر صخره سالهاست
اندیشه اش    به   پاسخ    راز سوالهاست

اینک کجاست صاحب این کاخ وتاج و تخت
اکنون   کجا    شدند     سواران  پایتخت

افسوس  شهر  گور  چو گوریست بی نشان
تاریخ  پارس   گشته  کنون در زیر آن نهان

شهری   که در  گذار   زمان و شیار و جنگ
گم گشته بی نشان وبجامانده خشت وسنگ

دیوار   گرد و  کهنه اش  گردیده زیر کشت
در زیر  شخم، آجر و دیوار و سنگ وخشت

دیریست  شهر گور،   همان  فر  اردشیر
در  دشت سبز   و  خرم   گندم  شده اسیر

آن برج پیر  در دل این دشت  خفته  است
دیریست در گذار زمان  خواب رفته است

بر صخره های کهنه اش  رازی  نهفته است
بس رازهاست  در دل و   با ما نگفته است

آن کاخ سربلند   که طاقش  شکسته است
اندر   پس  هزاره ها   بیمار و خسته است

در   برجهای  قلعه ی   دختر   ز هر کران
فریاد   یک   سکوت  بلند  است بر آسمان

آن   رد پای  رفته ی  بهرام  و    اردشیر
از پای کاخ و چشمه تا آن قلعه های پیر

در حمله ی سپاه عرب با نقشه و شگرد
شد  سرنگون   سپاه نگونبخت یزدگرد

ساسانیان   به  بازی   شطرنج   کائنات
شاه و وزیر و اسب و سپاهش شدند مات

خاموش گشت  آتش روشن درون دشت
آتشکده    ز باد پریشان   خموش  گشت

شاپور که ساخت  کشوری آباد و   برقرار
تندیس سخت و سنگی اش برپا درون غار

نوشیروان ،چراغ فروزان عدل و داد
روشن نمود ،نام و نشانش همیشه  باد

بهرام گور   در پی    یک   گور   شد  شکار
کو اردشیر و خسرو و شاپور و   شهریار

از  گردش  زمان   همه  گشتند   چون غبار
در زیر   پتک  سخت  و   ستمکار    روزگار

“پژواک  باد و صخره  به من گفت ای بشر
ای رهسپار جاده ی لغزان  خیر  و شر

ای در غبار  خسته ی آمال  دور دست
این مرگ در تعاقب انسان و هر چه هست

ای رهگذار که پای بر این خاک می نهی
از آن همه شکوه نمانده ست جز دهی

این خاک پاس دار که بی ما بسی گذشت
مهتاب بعد مرگ ما بفروزد به کوه و دشت

دنیا گذرگهیست چو سیلاب در عبور
در خاک گور خفته اند مردان شهر گور

بس  سروهای  ناز و  عقابان   تیزبال
از باد رهگذار خزان  گشتند  پایمال

جنگاوران   لشکر    ساسانیان   کنون
درخاک خفته اند به صحرای لاله گون

آن  دستهای پنجه کمان ازیاد رفته است
در شام سهمگین خزان برباد رفته است

مردان  روزگار  کهن  جان   سپرده اند
شاهان  عهد باستان دیریست مرده اند

اکنون نظاره کن به همین خاک و کاخ و شهر
عبرت  بگیر ز چرخش  این  آسیاب  دهر

سرهای افسران و شهان همه در چرخ آسیاب
شد   چرخ و   خاک راه  شد  در زیر آفتاب

دنیا گذرگهیست   که جز بک  خیال نیست
معنای  زندگی  گذر ماه  و   سال   نیست

کردار نیک  و گفته ی  دادار   پیشه  کن
اندیشه درحکایت این سنگ و شیشه کن

انسان چو شیشه است و اجل سنگ ماندگار
روزی  رسد که  سنگ کند   شیشه را   غبار

اکنون  که  زنده ای  تو  بدست آر  توشه ای
از کشت    روزگار  بدست آر   خوشه ای

جز   نام  نیک   مردمان   بر   لوح   روزگار
هرگز    نماند، خسته   دلی را بدست آر

می کوش   در   رضایت  آن    آفریدگار
در کار خیر و  معرفت  همت   بلند   دار

از مجموعه اشعار دفتر اساطیر
سروده شده در 1/1/1”

پی نوشت:
سازنده ی شهر باستانی اردشیر خوره، یا شکوه اردشیر یا فر اردشیر  اردشیربابکان بوده است.

اردشیر پس از پیروزی بر اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی به حکومت 471 ساله اشکانیان پایان داد و سپس شهر گور را بر بقایای شهری هخامنشی بنا نهاد.
این بنا به همراه کاخ آتشکده و قلعه دختر از قدیمی ترین بناهای دوران شکوهمند ساسانیان است که افزون بر 1800 سال قدمت دارد.

طاق قوسی کاخ آتشکده فیروزآباد اولین بنای قوسی عصر ساسانی است که الگوی ساخت طاق کسری در عراق میباشد

اردشیر بابکان بر بقایای شهری که در روزگار هخامنشیان شهری غیر قابل نفوذ بود، ولی با حمله اسکندر ویران شد، این شهر  را بنیان نهاد و شکل شهر را گرد بنا نهاد.

نمای شهر از بالا دایره‌ای شکل است که خیابان های متحدالمرکز آن از چهار بخش اصلی و چهار دروازه مهر، هرمزد، بهرام و اردشیر تشکیل شده است.
هر یک از این چهار بخش، خود به پنج بخش منظم تقسیم شده و در کل شهر را به بیست قسمت مساوی تقسیم می کنند.

دور تا دور شهر نیز برای دفاع از هر نوع آسیبی، حصارکشی شده و خندق‌های عریض آن را احاطه کرده است
در میانه‌ی شهر، کاخی با مناره‌ای بلند بالا ساخته شده که بنابر گفته مورخین نماد الهه‌‎ی آب و بنابر گفته برخی دیگر یک آتشکده مهم بوده است.

مجموعه اردشیرخوره بسیار هدفمند و با اولویت دفاعی طراحی شده است.
جلگه فیروزآباد که شهر در آن ساخته شده از هر طرف در محاصره کوه‌ هاست.

راه اصلی ورود به جلگه، گذرگاه راهبردی تنگاب است که بر صخره بالای آن قلعه دختر (اقامتگاه اولیه اردشیر) قرار گرفته است جایگاه قلعه به گونه ‌ای است که علاوه بر تنگه به جاده منتهی به کاخ اردشیر و شهر نیز مشرف باشد.

در زمان ساسانيان شهر گور به دليل داشتن بزرگترين كتابخانه مشرق زمين و وجود كتب گرانبها و كمياب  مشهور بود.
استحکامات دفاعی از گستره شهر نیز فراتر می ‌رفت؛ هنوز هم بقایای شبکه تار عنکبوتی و شعاعی دیوارهای حفاظتی تا فاصله ۱۰ کیلومتری از کانون اردشیرخوره در دشت و کوهپایه دیده می‌ شود.

نقش پیروزی:
در این نقش ‌برجسته اردشیر و پسرش شاپور سوار بر اسب در رزمگاه به تصویر کشیده شده‌ اند و اردشیر با ضربه نیزه اردوان شاه را از اسب به زیر می ‌اندازد.

تاج ‌ستانی اردشیر:
تصویری از اردشیر که در حضور درباریان از اهورامزدا دیهیم پادشاهی می ‌‌گیرد.
اردشير بابكان فرزند بابك نوه ساسان موبد معبد آناهيتا، پس از پيروزي براردوان پنجم سلسله ساسانيان را بنيانگذاري كرد و شهر گور را مقرحكومت خويش قرار داد.

شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از پارس بود،بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در گذر بازه زمانی افزون بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده می‌شدند.

گور آخرین پایگاه یزدگرد سوم ساسانی در فارس بود که در سال ۲۹ ه‍.ق (زمان خلافت عثمان بن عفان) به تصرف اعراب مسلمان درآمد و
دورهٔ شاهنشاهی شکوهمند ساسانیان، پس از 427 سال حکومت بر پهنه وسیعی از جهان آنروز در سال ۶۵۱، و بعد  از کشته‌شدن یزدگرد سوم درگذر حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد.

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نقدها
  1. مجتبی حشمت

    فروردین 8, 1401

    درود بر شما
    شعر زیبایی بود
    ولی چند تا پرسش برام پیش اومد:
    ۱.«یک»در «یک تاریخ ناتمام» و امثال ان در شعر شما بیشتر به جای ی نکره بکار رفته که بهتر است به معنای واقعی ان یعنی عدد یک بکار رود
    ۲.در «از نقشهای سنگی بر کوهسارها»
    ترکیب (نقشهای کوهسارها)که هر دو جمع بسته شده جالب به نظر نمی رسد
    ۳.«عدل و داد» به نظر حشو میاد

    • محمود گندم کار وحید

      فروردین 12, 1401

      عرض سلام و ادب و تبریک سال نو خدمت استاد گرانقدر جناب اقای مجتبی حشمت عزیز
      سپاس فراوان از توجهتان و نکات بااهمیتی که فرمودید و موجب شد تا اصلاح مجددی در شعر صورت گیرد.
      درخصوص عدل و داد باعنایت به اینکه این دو کلمه به گونه ای مکمل همدیگر بوده و داد به تنهایی مفهوم شعر رابیان نمیکرد ناگزیز به استفاده شدم
      چنانچه مولانا محمد جلال الدین بلخی شاعر مشهور نیز در
      دیوان خود در این اشعار استفاده نموده است:
      غزل شمارهٔ ۱۹۲۰
      مولانا

      دیر آمده‌ای مرو شتابان

      ای رفتن تو چو رفتن جان

      دیر آمدن و شتاب رفتن

      آیین گل است در گلستان

      گفتی چونی چنانک ماهی

      افتاده میان ریگ سوزان

      چون باشد شهر شهریارا

      بی دولت داد و عدل سلطان

      یا در
      غزل شمارهٔ ۱۹۲۳
      مولانا

      ای روی مه تو شاد خندان

      آن روی همیشه باد خندان

      آن ماه ز هیچ کس نزاده‌ست

      ور زانک بزاد زاد خندان

      ای یوسف یوسفان نشستی

      در مسند عدل و داد خندان
      موفق و سربلند باشید

نظرها
  1. طارق خراسانی

    فروردین 6, 1401

    سلام ودرود

    عالی ست

    سال نو مبارک

    در پناه خدا🌿👏👏👏👏👏👏👌🌿

    • محمود گندم کار وحید

      فروردین 6, 1401

      سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای طارق خراسانی
      سال نو برشما مبارک.سپاس از بذل عنایات و الطاف شما

  2. زهرا آهن

    فروردین 13, 1401

    درود بر شما
    بسیار زیباست
    شاد کام باشید💐💐💐

    • محمود گندم کار وحید

      فروردین 14, 1401

      درود بر مهربانوی گرامی
      سال نو بر شما مبارک
      سپاس از نگاه زیبایتان
      مانا باشید

  3. زهرا

    مرداد 11, 1402

    سلام خدمت استاد بزرگوار. فوق العاده بود 👏👏👏🌺🌺🌺

    • محمود گندم کار وحید

      شهریور 28, 1402

      درود برشما بانوی هنرمند
      پاینده باشید و همیشه پیروز
      اشعارتاریخی ایران باستان تقدیم نگاه زیبایتان

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا