🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شیره ی انجیر

(ثبت: 260954) خرداد 25, 1402 

 

سخنت بند دل و شیره‌ی انجیر نشد
رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد

به دل و دیده گرفتارم از این بیش مگر
که دل و دیده مرا قابل تصویر نشد

شب هجران تو ، آن روز که می‌کرد دلم
خواب در چشم و خیال از نظرم سیر نشد

آنکه بر چشم من آمد ، به سر کوی تو باز
بر در غیر تو از اشک ، دو صد شیر نشد

آنکه با زلف تو افتاد ز سر پنجه برون
کار او ، جز به دو ابروی تو ، تدبیر نشد

تا نیامد به سر کوی تو ، داود به دل
از پی قافله ، چون باد صبا ، پیر نشد

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    خرداد 26, 1402

    سلام و درود

    آفرین، لذت بردم

    در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا