🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
وقت آنست که منهم به نوایی برسم
پیشتر زانکه به گرداب تباهی برسم
وقت آنست که باقافله ی صبح امید
بشتابم که به پایان سیاهی برسم
زندگی مثل سرابیست به صحرای عدم
بالبی تشنه روم تا لب چاهی برسم
در شبی تیره ز کاشانه و ملک پدری
بروم تا که به مقصود صباحی برسم
درمسیرم همه طوفان غم و سیل بلاست
بعد از این گردنه باید که به راهی برسم
جسم و روحم شده کانون غم و فکر و خیال
باید امروز به درمان و دوایی برسم
زندگی بازی تلخیست میان بد و نیک
جانب نیک بگیرم که به جایی برسم
بعد از این فکر من اینست که در مصر وجود
بنهم گنج قناعت که به شاهی برسم
در افقهای مه آلود غم و رنج و گناه
پی خورشید حقیقت به شعاعی برسم
25دی 77
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
تیر 5, 1399
🌺🌹سلام و درودسلام و درود
لذت بردم
پاسخ
تیر 6, 1399
باسلام و عرض تشکر ..
پاسخ
بستن فرم