🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
صورت سرخ
منشین با من مسکین که غمم بسیار است
پشت سر زخم عمیق و روبرو دیوار است
دیدگانم ز فراق تو چنین گریان است
آ که در هر دو چنین زمزمه ی دیدار است
من همان بسته زبانم که به دنیا آمد
بی گمان جان و دل خسته پی افطار است
چون به شاهی برسی طعنه مزن بی نان را
صورت سُرخی ز سیلی پس این دستار است
تنم از آتش و آذر به فغان است هنوز
دل دلگشته چسان در طلب پیکار است ؟؟
شاهدم بر رخ این خلق پر از ویرانی
نا امیدم مکنید که عاقبتم آوار است
ای سراسر که همه ایمن دورانی لیک
مکنی ناز که الطاف تو از دادار است
باقر رمزی باصر
2/ 12/98 شهسوار
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
فروردین 11, 1399
با سلام موفق و موید و منصور باشی جناب باصر بزرگوار🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 11, 1399
سلام و درود استاد و پیر بزرگوار شعر و ادب
جناب خادمیان عزیز
ممنونم از توجه تان
پاسخ
فروردین 11, 1399
سلام
استاد عزیز
سال نو مبارک
صورت سرخ با سیلی …
دستمریزاد
تقدیمی : 🌈
همچو مس سرخی ، رخی را زر نما
کم بها مس را ، بهایی جلوه ها
اعترافی ما به مس بودن خودی
بارِ زر شد ، گر نمایان با طلا
ولی اله بایبوردی
11 / 01 / 1399
🌸🌸🌸🍃🌸🌸🌸
پاسخ
فروردین 11, 1399
سلامبه حضرت دوست استاد گرانقدرم
جناب بایبوردی عزیز
ممنونم از حضور شما 😘
پاسخ
فروردین 11, 1399
درود بر جناب رمزی نازنین
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌿
پاسخ
فروردین 12, 1399
درودتان شاعر گرامی
ممنونم از اشتراک گذاری
تندرست و پیروز باشید
پاسخ
بستن فرم