🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بنام خدا
طنز ” اشتباه تاریخی”
خاک وسنگ وکلوخ شد به سرم
تا شد از صدهـــزار جا کمــرم
وای! تحت فشار در رفتنــــــد
پیچها، مهرههای من، فنـــــرم
در زدم ناگهان که در وا شــــد
گفتم آقا؛ غلام و دربــــه درم
دخترت را اگر به من بدهــی
میگذارم به روی چشم ترم
گفت اگر زودِ زود گم نشوی
میزنم بر سر تو با تبــــــرم
گفتمش گر مرا کتک بزنـــی
از تو هرگز بدان نمیگــذرم
بعد از آن التماسهای زیاد
حال آمد سراسر جــــگرم
گفت این دخترم وَ این هم تو
گر تویی مثل گرگ، شیر نرم
بعد از آن اشتباه تاریخــــی!
بنده مشغول خوردن شکرم
ترسم این است ناگهان شِپلق!
در بیاید ز شِش جهت پدرم
درنـــــگاه شـما هنرمـــــــندم؛
در نگاهش چه حیف بیهنرم
در نگاه شما شبیه بـشــــــر…
در نگاهش شبیه جانـــورم
جانور هم مراتبی دارد !
آهو البته نه! شبیه خرم
شب که درخواب میروم هیهات
سگ و گربه پُر است در نظــــرم
من اگر مثل “شمس” هم بشــوم
در محاق است روز و شب قمرم
گر بپرسی چه میکنی؟ چه خبر؟
من خود از حال خویش بیخبرم
من همان جنگجوی بدبختم
که شکسته کلاه من، سپرم
شکوه از دشمنان به یاران بَر!
شکوه از یار را کجا ببــــــرم؟
………………..
1398/08/18
علی رفیعی وردنجانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
آبان 18, 1398
سلام و درود حضرت رفیعی عزیز
💐🌺🌺🌺🌺🌺🍃🌿💐
پاسخ
آبان 18, 1398
درودها
استاد ارجمند
دلنمیراد
🌸🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌸🌸
پاسخ
آبان 18, 1398
دست مریزاد جناب رفیعی گرامی
شاد و پاینده باشید🌺
پاسخ
آبان 18, 1398
سلام
طنز زیبایی بود
تازه دخترش را هم داد
در آن آتش چه می کنی ❤️😂
در پناه خدا الهی مجرد بمانی 🌿👏👏👏👏🌿
پاسخ
آبان 18, 1398
بابای مهربانم هیزم روی آتش ننداز که 😁😁😁🙏
پاسخ
آبان 18, 1398
👏👏👏👏👏👏👏👏👏
چه شیرین سروده ای بود 😁😁😁
پدر بزرگوار نهی کرده بود آخه
انسان مختار است 😁😁😁😁😁😁
دلتون همیشه بهار
با آرزوی بهترین ها آقای رفیعی 💐💐💐
پاسخ
آبان 18, 1398
به به
شعر زیبایی سرودید.
بی نیاز از از تعریف و تمجید.
مشکی ست که خود می بوید.
پاسخ
مهر 19, 1400
کپی که کم نمیکنید
پاسخ
بستن فرم