🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
| تاریخ عضویت: | ۱۳۹۶/۰۷/۲۷ |
| تعداد شعر: | 22 |
| تعداد مطالب: | |
| آخرین فعالیت | ۱۳۹۹/۰۱/۲۷ |
عشق حق
از غمِ هجرانِ دلبر ، من حزینم ای خدا
ا و چرا گردیده از ما با جفاکاری جدا
مطلع شعرم شده هجران و غم بارِ دگر
این جفاکاری چراگردیده باز هم ، سهمِ ما
آن خدنگِ آتشینِ چشم دلبر هر دمی
با ستمکاری نشسته بر دلِ ما ای شَها
روزوشب کارم شده شیون ازاین هجران ودرد
عا قبت مجنون شوم من در پی این ماجرا
گر بگویم من غمِ مجنونی خود را به کوه
بی شک این غم را نتابد گردد اواز هم جدا
گشته ام من بار دیگر یک غزلخوانِ خموش
یک بغل اشعارِ من گردیده بر هجران دوا
رفته و مانده ز دلبر یاد و نامی در دلم
میکند یا دش به دل آشوب و بلوایی بپا
گر چنین آشوب کرده عشقِ آدمها به هم
عشقِ حق بنگرکه برپا میکند دردل چه ها
چونکه راه عاشقی دارد خطرها و گذر
مردِ ره میخواهد این راه از میانِ جمع ما
بنگر (احمد) عهد بسته با خدای خود چنین
عاقبت جانش کند در راهِ معشوقش فدا
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
سلام زیباست اما چون فرمودید: چند نکته را عرض می‌کنم! ۱ ارکان‌بندی شعر را به صورتی پیش ببرید
سلام هشتم تیر ۱۴۰۳ یعنی چهار روز پیش این نفیسه را شما به اشتراک گذاشته و‌حقیر
دوست عزیز که با نام بی سواد تشریف آوردید درود بر شما. و بنده نیز چنان
