🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هر شب به شانه میزنی گیسوی خود را
می گیرد از عطر تنت گل بوی خود را
محو تماشای تو شد موجی که برخاست
ساحل به قایق می زند پهلوی خود را
در قعر چشمت جا نماز عشق باز است
محراب باید خم کند زانوی خود را
در سفره ی پُر رونق جشن زلیخا
دستان یوسف می بُرد چاقوی خود را
من قصه ی خود را نوشتم روی دفتر
اما مدادم خم نکرد ابروی خود را
گم می شوم در بین موهای تو وقتی
هر شب به شانه می زنی گیسوی خود را
روح اله دنیادیده حور (عرفان)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اسفند 2, 1401
سلام و درود
دلتنگتان بودیم
فکر کنم از سال 1399 نبودید
خدا را شکر با غزلی زیبا به خانه ی خود تشریف آوزده اید.
در پناه خدا 🌱❤️👌👌👌👌👌👌❤️🌱
پاسخ
اسفند 3, 1401
سپاس
پاسخ
اسفند 2, 1401
درودو سپاس بر شاعر خوش ذوقو زیبا نگار جناب دنیا دیده
دستمریزاد عزیز بزرگوار الحق که زیبا و دوست داشتنی است
برایتان بهترین هارا آرزو دارم
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 3, 1401
سپاس
پاسخ
اسفند 2, 1401
درود بر شما جناب دنیا دیده بزرگوار
غزلی بسیار زیبا و خوش ساخت قلم زده اید
پایدار باشید به مهر🌷🌺🙏🍃🌿
پاسخ
اسفند 3, 1401
ممنون از نگاه زیباتون
پاسخ
اردیبهشت 6, 1403
درودها جناب دنیادیده
غزلی زیباست🙏👌👌👌👌🌺🌸
پاسخ
بستن فرم