🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غزل اول

(ثبت: 256516) اسفند 2, 1401 

 

هر شب به شانه میزنی گیسوی خود را
می گیرد از عطر تنت گل بوی خود را

محو تماشای تو شد موجی که برخاست
ساحل به قایق می زند پهلوی خود را

در قعر چشمت جا نماز عشق باز است
محراب باید خم کند زانوی خود را

در سفره ی پُر رونق جشن زلیخا
دستان یوسف می بُرد چاقوی خود را

من قصه ی خود را نوشتم روی دفتر
اما مدادم خم نکرد ابروی خود را

گم می شوم در بین موهای تو وقتی
هر شب به شانه می زنی گیسوی خود را

 

روح اله دنیادیده حور (عرفان)

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اسفند 2, 1401

    سلام و درود

    دلتنگتان بودیم
    فکر کنم از سال 1399 نبودید
    خدا را شکر با غزلی زیبا به خانه ی خود تشریف آوزده اید.

    در پناه خدا 🌱❤️👌👌👌👌👌👌❤️🌱

  2. غلامحسین جمعی

    اسفند 2, 1401

    درودو سپاس بر شاعر خوش ذوقو زیبا نگار جناب دنیا دیده

    دستمریزاد عزیز بزرگوار الحق که زیبا و دوست داشتنی است

    برایتان بهترین هارا آرزو دارم

    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

  3. زهرا آهن

    اسفند 2, 1401

    درود بر شما جناب دنیا دیده بزرگوار

    غزلی بسیار زیبا و خوش ساخت قلم زده اید

    پایدار باشید به مهر🌷🌺🙏🍃🌿

  4. اردیبهشت 6, 1403

    درودها جناب دنیادیده
    غزلی زیباست🙏👌👌👌👌🌺🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا