🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قصیده ی نُدبه

(ثبت: 231168) شهریور 15, 1399 

(قصیده ی نُدبه
سروده شده در سال 83 (یا 84؟) ثبت شده در کتاب آتشفشانِ ناز)

نام قصیده: لَیتَ شِعری

امروز، جمعه است و هوای خوشِ بهار

احوالِ باغِ عاطفه، زیبا، بهشت وار

باران که می سرود، چه شعرش لطیف بود!

در قطره قطره، لطف غزل هاش آشکار

خیلی هوا لطیف شد از لطف بارشش

ماندَه ست بر زمین، همه جا، نقش شاهکار

بر روی گل، ترانه ی شبنم که می نشست

می شد دلم به دیدن آن یار امیدوار

با مرتضی، ردیف و هماهنگ می شدم

درباره ی زمان رسیدن سرِ قرار

امّا پس از نماز و تماشای روی گل

ما هم شدیم وسوسه ی خواب ناگوار

من، ادّعاکننده ی یکسر سر و صدا

با مرتضی، رفیق خودم، مرد انتظار

نزدیک بود خواب بمانیم ما؛ ولی

شاهین بخت، باز شد از لطف او شکار

گفتم که: «مرتضی! بَسِه، پاشُو! چِه خوابیِه؟!

زودی وضو بگیر و لباس نُو رُو بیار»

موضوع آزمونک ما خواب صبح بود

این چیز ساده در نظر مرد بردبار

ما ثبت نام کرده، کلاس اوّلی شدیم

چندین کلاس مانده به میدان کارزار

عطری زدیم بر تن پیراهن سفید

مُهری زدیم بر لب خمیازه ی خمار

راهی شدیم سوی همان وعده گاه نور

جاری شدیم مثل همین ماجرای یار

می خواند مرغ سینه ی ما شعر سوزناک

می ریخت روی چهره ی ما اشک آشکار

می گفت «لَیتَ شِعریِ» ما، ماجرای شوق

می ساخت «یَابنَ احمدِ» ما اشتیاق یار

وصف صفای دوست، همان ماه پرفروغ

حرف وصال یار، همان یار دلشکار

«صدرالخلائقی»، همه «ذُوالبِرّ» و «ذُوالتُّقی»

جمع شقایقی، همه دلخواه و دوستدار

باغ بزرگ عشق چه جانانه می شکفت!

شعر لطیف شور، چه پاینده، ماندگار!

گفتم: «عزیز عَلَیَّ» اباصالحِ عزیز!

گفتم: «بِنَفسی اَنتَ» گل نرگس قرار!

هر کس به حال خوب خودش بود و خوب بود

هر دل به کار ِزارِ خودش بود و بود زار

این، عاشق و به حال خودش رفته، می-گریست

آن، دلبر و به خال رخش کُشته بی شمار

این، دوستدار یار، همان یار دوستدار

یا آبشار شور، صفا- شور- آبشار

او، تک ستاره یا مه یوسف تر از مسیح

او، بی قرینه یا گل زیباتر از نگار

مهدی، امام و قائم و منجیّ آخرین

آن حجّت نهاییِ دادارِ دادآر

همنام حضرت نبی از نسل فاطمه

«طاووس اهل جنّت» و یکتای روزگار

یارب! سلام ما برسان نزد حضرتش

بی بهره مان رها نکن(مکن) از فیض افتخار

دریا به برکت نظرش آبرو گرفت

هم آسمان به حرمت او گشته آبیار

بر بال های مِهرِ فرشته، طواف گشت

بر دست های لطفِ امامِ حسن، سوار

از هر ستاره، ماه رخش گشته منجلی

از مهر پر فروغ محمّد، پر انتشار

انگار هرچه نقش و نگار است، مست اوست

مست نگار ماست در و دشت و کوهسار

جوبار از لطافت او گشته باصفا

پاک و زلال و ناب و مصفّاست جویبار

گل نیست. مثل چشمه و دریا نمی شود

هم نیست همچو جنگل و بستان و مرغزار

او آسمانی است و، زمین، جایگاش نیست

پیک هدایت است و فرودش به اضطرار

یارب! نماز ما به نمازش قبول کن

یارب! دعای ما به دعاهای او برآر

جانم فدای تو بله، جانم فدای تو

خوشبو نسیم پاک! فدای تو این غبار

دشت قصیده، سبز! ولی، این قصیده نیست

سرخ است مثل خون، غزلی مثل یک انار

هر دم، دلم برای شما تنگ می شود

سنگین شده به جان من این جسم تنگ و تار

یار صمیمی دل من! یار دوستدار!

جانانه چون تویی، دل من گشته جان سپار

گفتم به مرتضی: «بله، باید شهید شیم

خواب و سرابه زندگی ما، اَرِه بِرار!»

خواندیم ما «فَتَمَّ» و «میقاتُ رَبِّهِ»

در «اربعینَ لَیلَه» بیا، جان ما نثار!

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    شهریور 15, 1399

    🌹🌹🌹🌹🌹

  2. جواد مهدی پور

    شهریور 15, 1399

    سلام و ارادت محضر استاد گرانقدر جناب رضاپور عزیز

    از شعر فاخر و آسمانی تان بهره مند شدم و لذت بردم

    عالی ست

    نکات اخلاقی و تربیتی و اعتقادی بسیار دارد این اثر ماندگار

    دستمریزاد استاد

    زنده باشید به مهر

    درود هااااااااا

    💐💐🙏💐💐

    • محمدعلی رضاپور

      شهریور 15, 1399

      سلام و درود و
      سپاس از نظر لطف تان
      جناب دکتر مهدی پور عزیز
      ❤️🙏

  3. سیاوش آزاد

    آبان 20, 1401

    سلام
    طیب الله در قصیده هم دستی بر آتش دارید
    تا کنون توانستم به حوالی ۸۳ برسم هنوز باید به عقب گام بردارم تا به سرچشمه های زلال کهنتان برسم

    • محمدعلی رضاپور

      آبان 20, 1401

      سلام
      سلامت باشید
      اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا