🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
امشبم که باز غم دارم نیامد باز هم
مثلِ باران اشک می بارم نیامد باز هم
تا مرا آزرده خاطر دید، زخمی تازه زد
من که زخمش را خریدارم نیامد باز هم
هرچه گفتم یک شبی را پیشِ چشمانم بمان
امشبم من، گرچه بیدارم نیامد باز هم
من سراپا عشق بودم روزگاری چاره کو؟
حال عشقش را عزادارم نیامد باز هم
روزگاری جنب و جوشی داشتم در کویِ او
حال در بستر که بیمارم نیامد باز هم
نامه دادم، گریه کردم گفتمش من فقط
راغِبِ یک لحظه دیدارم نیامد باز هم
وقتِ مرگم شد، خدا گفتش به دیدارش برو
بی خدا خندید و به گلزارم نیامد باز هم
سید عرفان جوکار جمالی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم