🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پائیز ،
به وقت برگ ریزان
صدای خِش خِش جان دادن برگها
زیر پای عابران
به سنگفرش خیابان
که بی روح میلولند رهگذران
به برزخ خیابان
پائیز و
سقوط برگها
جشن با شکوه رنگها
همزمان با مرگ برگها
و رنگ ها ،
و امّا ابرها ،
امشب ابریست هوا
چه بَد گسترده سایه
ابر سیاه ،
که تبخیریست ز اشکهای ما
می بارد باران
باران زلال اشکهامان
از تیرگی کبود آسمان
کجایند یاران ،
آن سوته دلان
چه آمد بر سرمان
چه گذشت بر این سامان ،
ها ،
یاد دارم
کودکی را شعر فریاد میزد
باز باران
و من خواندم ترانه ،
با آهنگ بی بدیلِ باران
با گُهرهای فراوان
به سرزمینم ایران
در آغوش گرم مادران
سایه ی امن پدران
عشق وجود خواهران
موهبت برادران
و قلب پاک عاشقان …
امّا دگر نیست اینسان
دزدیدند از شعرهامان
نُت های زیبای ترانه
نیست آن گوهر ذاتِ عاشقانه
نیست امروز هیچ بهانه
تا بخوانیم شعرها را
با زبان کودکانه
تا بخوانیم بازهم ،
با هم ترانه
به آسودگی اندر این کرانه
نیست بر شاخه ی عشقی هیچ جوانه
ایزدا ،
بنواز سازی
تا بخوانیم ،
باز سرود فتح و آزادی
هم صدا آواز آبادی
و این خاک کهن
ویرانه را آباد میسازیم
به فریادی رسا
با قلبمان با هم میخوانیم ،
به آواز و ترانه
با بهانه
عاشقانه
جاودانه …
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم