🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پیامبر رحمت

(ثبت: 3254) بهمن 11, 1395 

پیامبر رحمت

یه روز یه دختر ناز ، با موهای طلایی
گفت مامانی کجایی ، میشه پیشم بیایی

صد تا سوال دارم من ، پونصد و شصت تا مشکل
حل میکنی مامان جون ، سوال این یه خوشگل

گفت که بله قشنگم ، بفرما مهربونم
سوال داری بگو خوب ، ایشاالله من میدونم

گفت مامانی قدیما ، خدا همین جوری بود
یه دونه بود تو دنیا ، یا هر جوری بگی بود

گفت عزیزم قشنگم ، تو عصر جاهلیت
مردم خداشون بُت بود ، بُتای بی خاصیت

می ساختن از چوب و گل ، همون میشد خداشون
می رفتن از ته دل ، قربون اون بُتاشون

تا اینکه حضرت حق ، داد به ملائک خبر
که واسه اون آدما ، حجّت من رو ببر

بعد هزاران رسول ، آخریشو فرستاد
برای اون آدما ، یه رهبر و یه استاد

اون آقای مهربون ، که احمد اسمشون
بُتا رو جمع و جور کرد ، خدا رو داد یادشون

گفت که خدا یکی هست و غیر از اون کسی نیست
هر کی خدا پرسته ، بدونه نُمرشه بیست

خدا همیشه با ماست ، یه نور تو تاریکی
نه اومده به دنیا ، نه داره هیچ شریکی

اون قدْر قوی و داناست ، نیاز به هیچکسش نیست
خیلی عزیز و تنهاست ، شبیه اون بگو کیست

خلاصه دختر من ، گوش دادی حرف من رو
به پاسخت رسیدی ، گرفتی تو جواب رو

بله مادر خوبم ، ممنون از این صحبتا
از اینکه وقت گذاشتی ، برای این پرسشا

الان دیگه فهمیدم ، به که چه خوب حالم
خدا فقط یه دونست ، اونم تو کل عالم

 

علیرضا قاسمی  آ. شیخ

اللهم صل علی محمد و آل محمد

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. زهره خسروی

    بهمن 15, 1395

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

    سلام

    آفرررررررین

  2. سحر جهانی

    بهمن 15, 1395

    درود برشما

    • علیرضا قاسمی

      بهمن 30, 1395

      بسیار سپاسگذارم خانم جهانی …. لطف نمودید …

  3. طارق خراسانی

    بهمن 16, 1395

  4. صدیقه محمدجانی

    بهمن 16, 1395

    • علیرضا قاسمی

      بهمن 30, 1395

      متشکرم خانم محمد جانی …. لطف دارید

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا