🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 کدخدا و خدا

(ثبت: 264864) مهر 29, 1402 

 

…کدخدا و خدا…..

کدخدا
می خواست خدایی کند
اما نشد
بعد مرگ پادشاه
در شهر شاهی کند
اما نشد

کدخدا
مردم شهر را ندیده بود
قد خود را تأ لب دیوار بالا دیده بود

کدخدا
فکر می کرد
دنیا همین ده بالاست
مردمانش ساده و نانش مصفاست
رعیت و دل سادگی
دست چینش گندم و سیب
دسترنجش سالهاست

کدخدا
یک روز در شهر شد
چرخ زد
دید زد
بیچاره شد

کدخدا
با آدمهای مختلف آواره شد
مردمان چند رنگ را رنگ زد
حرفهای پوچ را در چنگ زد

کدخدا
داد زد
فریاد زد
اما نشد

کدخدا
وقتی از شهر باز گشت
دیگر آدم نشد
رازش گم شد
دروغش راز شد

کدخدا
خدا نشد
شاه نشد
کدخدا نشد
فریب شد
دروغ شد
شام شد
تمام شد
تمام شد

سیاوش دریابار 29مهر1402

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. مهرداد مانا

    مهر 29, 1402

    سلام سیاوش جان
    در منطقه ی ما خان و کدخدا به کسی می گویند که مردمدار و مهمان دار باشد . و سخاوتش باعث شود ، دیگران برای رفع مشکلات خود به او مراجعه کنند .
    اما ابتدا در آثار جبران خلیل جبران و سپس در آثار متاخر فارسی زبانان ، دهخدا بار منفی دارد .

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا