![بهروز حبیبی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2020/11/behrouz-e1604622105701.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
صورتی که بیرنگ است
دستهایی که می لرزد
این همه وفاداری
گوئیا نمی ارزد
در تلاش بیهوده
از دریغ یک لبخند
کوششی ملال آور
چون پرنده ای دربند
مستحق آرامش
تکیه داده بر دیوار
سایه هایی از وحشت
بر سرش شده آوار
می کشد بدوش خویش
کوله باری از تردید
قسمتش فقط این بود
زندگی ی در تبعید
چون مترسکی بوده
در میان گندمزار
سهم هرکسی خوشه
بهره اش فقط آزار
دشنه ای فرو رفته
در صفای احساسش
گشته زرد و پژمرده
باغ پر گل یاسش
کودک درون او
لحظه ای نخوابیده
نور و گرمی احساس
بر دلش نتابیده
بی صدا و بی ضجه
در سکوت غمباری
رسم ناخوشایندیست
زندگی ی اجباری
مانده در گلو فریاد
زیر پوشش تقدیر
کار دیگران خوب است
کار او شود تفسیر
در جهان وارونه
خوبی و بدی همسنگ
همتراز مهر و عشق
مکر و حیله و نیرنگ
در نهایت باور
خورده است سرش بر سنگ
این جهان پهناور
کرده عرصه بر او تنگ
در پناه یک مژده
داده زندگی بر باد
باورش شده انگار
رفته او دگر از یاد
در درون اعماقش
ناگهان صدا پیچید
در تقابلِ با خویش
جلوه ی خدا را دید
در گذار از تردید
آینه ترک برداشت
نور ایزدی در دل
دانه های نو می کاشت
در دلش شکوفا شد
خاطراتی از خورشید
در تنش طلوع عشق
روح تازه ای بخشید
گشته از یقین لبریز
دست او نمی لرزد
این همه وفاداری
بی گمان که می ارزد
99/11/20
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
آذر 16, 1399
سلام
بسیار زیبا
در پناه خدا 🌹
پاسخ
بستن فرم