🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در خواب سنگین جوانی
روزها را حریصانه خوردم
و شب ها را غریبانه اسراف کردم
زمان برایم دریاچه ای بود که
ابرهای خیالم را در آن می شستم
شنبه ها را با بودا مست بودم
و جمعه ها را با خماری چشمان یار غسل میدادم
پنجشنبه ها عاشق می شدم
و سه شنبه ها در فراق یار شعر می گفتم
روزها و شب ها رفت و رفت
حاصل جوانی در شقیقه های سفیدم نمایان شد
کاش جوانی جاودان بود
و زمان را می شد با سر سوزن خیال
در رگهای تنم تزریق کنم
و ساعت زمان را با صدای قلبم کوک نمایم
کاش می شد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
بستن فرم