با کوچهها با هر خیابان از تو گفتم
با بغض یاس و عطرِ باران از تو گفتم
یک شهر فهمید عاشقم، اما بدان که
اصلا نخواهم شد پشیمان از تو گفتم
پُر کردهام آیینهها را از خیالت
هرصبح با گلهای گلدان از تو گفتم
هرجا که سختی، خنده را از خاطرم بُرد
مانند یک دیوانه آسان از تو گفتم
گاهی شدی شیرین برایم گاه لیلا
من با هر اسم و با هر عنوان از تو گفتم
بیرون بیا از پشت ابر دوربودن
یکعمر شد ای ماهِ پنهان! از تو گفتم
از اول این راه با من بودهایی و
هرگز ندارد عشق پایان! از تو گفتم…
« سیامک عشقعلی »