🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بیوگرافی همایون فتاح
تاریخ تولد: 13410116
جنسیت: مرد
شهر: ایران -خوزستان-اهواز
بیوگرافی: بازنشسته فولاد خوزستان هستم پنجاه واندی از سنم میگذره دوران جوانی را بیشتر باورزش سپری میکردم به رانندگی خیلی علاقه داشتم ودارم هنر خوشنویسی را از کودکی علاقه داشتم وخط نستعلیق در حد ممتاز می نویسم وکار میکنم و به نوازندگی دف روی آوردم وکمی سازها ی کوبه ای را بلدم والآن در حال حاضر معتکف خانه و اهل وعیال هستم ودر خدمت ایشان ظرفشویی خبره شدم در نظافت خانه ید طولایی دارم از هر انگشتم هزاران هنر میباره از |آشپزی که نگو ذاتا چون مردها کمی تا اندکی شکمو هستندمعمولا آشپزی را از عنوان جوانی فرا میگیرند اگر بین خودمان محفوظ بماند آشپزی رومن به عیالم آموختم راننده ی سرویس اهل وعیالم هستم در حمل آنچه عیالم خرید کرده بسیار کوشا وجدی هستم بگونه ای تمامی حمالهادر سطح کشور پیش بنده یحقیر لنگ میافکنند ودیگر هیچ
آخرین اشعار همایون فتاح

ره سالوسیان

همایون فتاح 14 مهر 1398

ره سالوسیان فسق و فجور است

بحق دین هایشان از حق چه دور است

دوبیتی

خوانش: 490

سپاس: 5

تعداد نظر: 13

از گلستان من ببر ورقی

همایون فتاح 12 مهر 1398

ازگلستان من ببر ورقی

حکایت

سایر

خوانش: 711

سپاس: 2

تعداد نظر: 11

دکلمه ای ازدفتر سوم مثنوی شریف حضرت مولانا(بیان معنی حزم ومثال مرد حازم)

همایون فتاح 08 مهر 1398

حزم چبود در دو تدبیر احتیاط

ازدو آن گیری که دور است از خباط

مثنوی

خوانش: 658

سپاس: 2

تعداد نظر: 7

دکلمه غزلی از مولانا

همایون فتاح 03 مهر 1398

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود

خوانش: 283

سپاس: 3

تعداد نظر: 10

روزگار عشق

همایون فتاح 29 آذر 1397

روزگاری عشق بوی دیگه داشت

بوی خاک خیس و بوی میوه داشت

خوانش: 365

سپاس: 0

تعداد نظر: 1

آخرین نوشته های ادبی همایون فتاح

سانسور

همایون فتاح 01 مهر 1396

سانسور

مجمع کنترل رسمی فیلم متشکل درسال1916 در فرانسه توسط مالوی ودر ایالات متحده بوسیله روسای ایالات در طول سالهای 1914 تا1920 ایجادگردیدسانسور امروزه در غالب کشورها شکل واحدی دارد وبدون اجازه این مقام هیچ فیلمی نمیتواند برای نمایش عمومی روی پرده بیاید سانسوردارای دوجنبه مختلف است یکی سانسور مقدماتی که شامل بررسی سناریو وصدور اجازه فیلمبرداری ازآن است ودیگری سانسور فیلمی که برای نمایش آماده می باشد مجمع سانسور از هیئتی تشکیل شده که در آن نمایندگان فیلمسازان و دولت و حکومت هرکشوری شرکت دارند سانسور دارای سه شکل مختلف است 1-منع نمایش کامل یک فیلم 2-ممنوعیت مشاهده برای افرادکمتراز هیجده سال 3-حذف قسمتهایی از فیلم سانسور مذهبی در مورد هرکشور دارای قوانین و مقررات بخصوصی است.

خوانش: 314

سپاس: 0

تقویم خیامی

همایون فتاح 27 شهریور 1396

تقویم رایج و حال حاضر اروپاییان تقویمی است که با ابر رایانه ها و با دقیق ترین محاسبات نجومی بدست آورده اند و در اکثر کشورهای اروپایی سالها ست که از آن استفاده میشود که به تقویم گریگوری معروف است.و تقویم رایج ما که باز هم سالهاوشاید قرنهاست که مورد استفاده ماو بسیاری از کشورهای دیگرقرارمیگیرد تقویم خیامی است که بزرگ مرد عالم علم وحکمت وفلسفه وریاضیات ونجوم حکیم امام حجه الحق غیاث الدین خواجه ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامی (خیام)آنرا برای ما بیادگار نهاده است  که نه با ابر کامپیوترها بلکه فقط و فقط با اصطرلاب که وسیله ای بوده خیلی ابتدایی فلزی به شکل گونیا با عقربه ای متصل بدان و درجه بندی هایی که روی آن مندرج بوده که اکثر منجمین آندوره از آن برای رصد واندازه گیری فواصل کواکب بکارمی بردندحاصل شده است نکته جالب اینجاست که درصد اشتباه تقویم گریگوری از تقویم خیامی خیلی بیشتر است بگونه ای که درهر پانصدسال باندازه تقریبی نیم روز یادوازده ساعت بازمان واقعی اختلاف و اشتباه پیدا میکند در صورتی که تقویم خیامی هر پانصد سال حدود نیم تا یکساعت اختلاف زمانی دارداین نشانگر نبوغ این چهره ی شاخص علم ونجوم خیام است که وجودش باعث افتخار و مباهات ما ایرانیان میباشد..

خوانش: 227

سپاس: 0

افسانه ی شراب بروایت خیام

همایون فتاح 21 شهریور 1396

پادشاهی کامکار وغنی دارای لشکری بیشماردر هرات میزیسته که همه خراسان بزرگ درزیر فرمانش بوداوازخویشان جمشیدشاه بود ونامش”شمیران” وپسری داشت دلیر که درآن روزگاران تیراندازی بنام بودوهمتایی نداشت،روزی پادشاه برمنظره نشسته بود وبزرگان وامراء برابرتخت پیش او،از قضاهمایی بیامدپرسروصدانزدیک تخت اوبزمین نشست،شاه شمیران نگاه کرددید ماری بدورگردن همای پیچیده وآهنگ آن میکرد که همای را از پای درآورد،شاه به اطرافیانش نظر همی انداخت وآنان را گفت:از میان شما شیرمردان کیست همای را ازدست ماربرهاند؟فرزندش گفت:ای ملک این کار من است،تیری بینداخت چنانکه سرمارا برزمین بدوخت بصورتی که به همای هیچ گزندی نرسید.همای خلاصی یافت وزمانی آنجا به پروازدرآمدوسپس برفت.ازقضا سال دیگرهمچنان روزی شاه از همان منظر نظاره گر طبیعت بودبناگاه آن پرنده بیامدچرخی بدور سرایشان زدوپس برزمین نشست به همان موضع که مار تیرخورده بود زمین را باناخن و پنچه خویش کند وازمنقار خوددانه هایی چنددرآن سوراخ که حفرکرده بود نهادوسپس آوازی سربدادوپرکشیدوبرفت شاه باجماعت گفت:پنداری این همان مرغست که سال پیش اوراازچنگال مار رهانیدیم وگویا امسال بمکافات آن بازآمده و ماراتحفه ای آورده است زیرا که منقاربرزمین میزدوآوازی سربدادبرویدوبنگریدوآنچه رابیابید بیاورید.دوسه کس برفتند و دیدند چنددانه آنجا نهاده آنها را برداشتندو پیش شاه آوردند.شاه زیرکان ودانایان را فرا همی خواند که چه باید کنیم؟همه آنها متفق شدنداندر کاشتن دانه ها وهمچنین حفاظت ودقت نظر تا برآمدن محصول وباغبان مخصوص دربار چنان کرد تا آمدن نوروز ودیدندکه درختچه ای باشد بابرگهای پهن که خوشه هایی ازو آویخته همچون “گاورس”وباغبان شاه را گفت:درباغ هیچ درختی ازین شادابتر و خرم تر نیست وشاه باردیگر بادانایان بدیدار آن درخت شدند وآن خوشه های آویخته ازورادیدند ودانه های غوره را بدیدند و باهم گفتند:که صبر باید پیشه سازیم و چنان کردندتا پاییز بیامدودیدند که آن غوره ها و دانه ها بکمال رسیده وکم کم از شاخه ها برزمین افتد وآنان محصول آن درخت را درون ظرفی نهادند تا چه پدیدار شودوباز متفق القول شدند که این میوه آن درخت باشد وبه بتیجه رسیدند که هرچه باشد میوه ای است آبدار پس آب آنرا گرفتندودر ظرفی ریختندو ازآن هم میترسیدند که در دهان نهندکه مبادا قاتل باشد وزهرآگین و سمی ونهایت در گوشه باغ خمی نهادندو آب آن میوه را درون آن کردندو رهانیدندو باغبان را فرمودند که مدام آنرا زیر نظر داشته باشدواحوال آنرا بما برگوی وهرچه بینی بما خبررسان پس از مدتی باغبان شاه را گفت:که شیره آن میوه همچون دیگ بی آتش میجوشد ودر قلیان است وشاه باغبان را گفت که هرزمان جوشش آن باتمام رسید مارا باخبرساز وباغبان چنین کرد وهمه بمشاهده آن برخاستند ودیدند که چون یاقوت سرخ است وصاف ودیگرنمیجوشدو شاه را گفتند:هرچه هست اینست ماحصل آن میوه ولی ندانیم که زهراست یا پادزهر ؟پس تصمیم برآن شد که آنرا بخورد مردی دهند که قاتل و محکوم بمرگ در سیاه چال است و داشت میپوسید اورا آوردند و گفتند ازین بخور زندانی چون اندکی بخورد دیدند رو ترش کرده به او گفتند که باز میخواهی و او گفت :بلی شربتی دیگر به او دادند پس ازچندی دیدند که به طرب آمده و سرودگفتن آغاز کرده و گویا شنگول گشته وباز گفت جامی دگر مرا بدهید آن جام سومی را هم خورد و بیهوش گشت فردای آن روز اورا پیش شاه آوردند و او را گفتند از حال خود و آنچه خوردی مارا باز گو؟و او گفت:نمی دانم که چه بخورد من دادید ولی خوش بود هر چه خوردم  ای کاش امروز نیز سه قدح دیگر مرا بدادید،نخستین قدح را بدشواری خوردم چون تلخ مزه بود چون در معده ام قرار گرفت طبعم آرزوی دیگرکردوچون دومی وسومین قدح نوشیدم آنچنان شورو شعفی برمن عارض گشت که من خودم را همچون شاه میدیدم و هرچه غم داشتم بشادی مبدل شد وجمله غمهای خویش را فراموش کردم وبه چنان خوابی شدم که نگوی و نپرس.شاه وی را آزادکرد وبدینگونه شراب کشف و شناخته شد.

خوانش: 554

سپاس: 1

مثنوی منثور (دانه ی پنهان)

همایون فتاح 18 شهریور 1396

دانه باشی مرغکانت  برچنند    غنچه باشی کودکانت برکنند

دانه پنهان کن بکلی  دام شو      غنچه پنهان کن گیاه بام شو

خوانش: 3019

سپاس: 0

تعداد نظر: 1

نقدخودمانی

همایون فتاح 16 شهریور 1396

نقدمتون دیر زمانی نباشدکه پا بعرصه نهاده ورخنه در ادبیات مادارد و ازدریچه کارشناسانه مقوله ای بوده است که به اعتلای ادب و فرهنگ ما منجر میگردیده وبراین کرسی بزرگانی جلوس نموده اندکه از صاحبان اندیشه بوده اند و بینششان و نگرششان مقبول تمامی اهل فضل بوده است چرا که اینان هماره کمال و اعتلای فرهنگی این مرز و بوم را میخواسته اندو جز این مقال چیزی به سرنمیپروراندندو باتوجه به نبوغی که بکار می بسته اندچونان عقابانی بوده اند بر بلندای ادب و فرهنگمان منتظر تا مگرسهوا خللی یا نواقصی ار بینند قبل از آنکه مدعی آنرا به استهزاء کشد برطرف سازندو مرتفع دارندودر بیان آن بحد کمال نیز ملاطفت بخرج میداده اندکه مبادا خدای ناخواسته صاحبان اثر را خوش نیاید و خوش نباشدو مسلم باشد بغیر از این کلام ملاطفت آمیز و دلسوزانه و البت عالمانه صاحب اثر چون خویش و اثرش را در معرض هجمه ای دیده باشد عنان اختیار از دست دهدو سر به تخاصم برداردواینجاست که کم کمک نزاعی پیش گیرد که بکرات دیده باشیم که در اوایل منازعه با تلنگری شروع گردد تا به الفاظ مذمومه رسد وچون در این میانه کسی ازاین دو کوتاه نیامده باشدو منازعه را پایان نبخشیده باشد به مرحله ای دیگر از نزاع که دیگر نقد را نمی ماند وارد بینیم که جنگ جمل را ماننده باشدوباز هرچه پیشتر رویم آن مشاجره را داغ تر و داغ تر بینیم که در این میان دشمنان فرهنگی این خطه نیز آتش بیار معرکه گردندو کم کم کار باصطلاح بیخ پیدا کندو نزاعی سخت تر را که بالفاظ رکیکه نیز منقوش باشد و چاشنی این معرکه گرددرامشاهده کنیم که حتی بعدها شنویم که بیرون از مقوله نقد و بررسی و بیرون از مقال نگارش پیشروان ادب وفرهنگمان رو در رو زیرگذر بازارچه یا دروازه غاردوطرف با قمه ای بدست و چاقوی دسته سفید کارزنجان دردست دیگرعربده کشان به فحاشی  ولت و پار کردن همدیگرپرداخته ودرنهایت هردو خونین ومالین وخل وخاکی با البسه پاره پوره وبادمجان زیر هردوچشم راهی شفاخانه شده اندکه البت این در ادب و فرهنگ سرزمین مادریمان ایران زمین جایی نمیداشته است.

خوانش: 194

سپاس: 1