🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین نوشته های همایون فتاح

سانسور

مجمع کنترل رسمی فیلم متشکل درسال1916 در فرانسه توسط مالوی ودر ایالات متحده بوسیله روسای ایالات در طول سالهای 1914 تا1920 ایجادگردیدسانسور امروزه در غالب کشورها شکل واحدی دارد وبدون اجازه این مقام هیچ فیلمی نمیتواند برای نمایش عمومی روی پرده بیاید سانسوردارای دوجنبه مختلف است یکی سانسور مقدماتی که شامل بررسی سناریو وصدور اجازه فیلمبرداری ازآن است ودیگری سانسور فیلمی که برای نمایش آماده می باشد مجمع سانسور از هیئتی تشکیل شده که در آن نمایندگان فیلمسازان و دولت و حکومت هرکشوری شرکت دارند سانسور دارای سه شکل مختلف است 1-منع نمایش کامل یک فیلم 2-ممنوعیت مشاهده برای افرادکمتراز هیجده سال 3-حذف قسمتهایی از فیلم سانسور مذهبی در مورد هرکشور دارای قوانین و مقررات بخصوصی است.

خوانش: 318

سپاس: 0

تقویم رایج و حال حاضر اروپاییان تقویمی است که با ابر رایانه ها و با دقیق ترین محاسبات نجومی بدست آورده اند و در اکثر کشورهای اروپایی سالها ست که از آن استفاده میشود که به تقویم گریگوری معروف است.و تقویم رایج ما که باز هم سالهاوشاید قرنهاست که مورد استفاده ماو بسیاری از کشورهای دیگرقرارمیگیرد تقویم خیامی است که بزرگ مرد عالم علم وحکمت وفلسفه وریاضیات ونجوم حکیم امام حجه الحق غیاث الدین خواجه ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامی (خیام)آنرا برای ما بیادگار نهاده است  که نه با ابر کامپیوترها بلکه فقط و فقط با اصطرلاب که وسیله ای بوده خیلی ابتدایی فلزی به شکل گونیا با عقربه ای متصل بدان و درجه بندی هایی که روی آن مندرج بوده که اکثر منجمین آندوره از آن برای رصد واندازه گیری فواصل کواکب بکارمی بردندحاصل شده است نکته جالب اینجاست که درصد اشتباه تقویم گریگوری از تقویم خیامی خیلی بیشتر است بگونه ای که درهر پانصدسال باندازه تقریبی نیم روز یادوازده ساعت بازمان واقعی اختلاف و اشتباه پیدا میکند در صورتی که تقویم خیامی هر پانصد سال حدود نیم تا یکساعت اختلاف زمانی دارداین نشانگر نبوغ این چهره ی شاخص علم ونجوم خیام است که وجودش باعث افتخار و مباهات ما ایرانیان میباشد..

خوانش: 233

سپاس: 0

پادشاهی کامکار وغنی دارای لشکری بیشماردر هرات میزیسته که همه خراسان بزرگ درزیر فرمانش بوداوازخویشان جمشیدشاه بود ونامش”شمیران” وپسری داشت دلیر که درآن روزگاران تیراندازی بنام بودوهمتایی نداشت،روزی پادشاه برمنظره نشسته بود وبزرگان وامراء برابرتخت پیش او،از قضاهمایی بیامدپرسروصدانزدیک تخت اوبزمین نشست،شاه شمیران نگاه کرددید ماری بدورگردن همای پیچیده وآهنگ آن میکرد که همای را از پای درآورد،شاه به اطرافیانش نظر همی انداخت وآنان را گفت:از میان شما شیرمردان کیست همای را ازدست ماربرهاند؟فرزندش گفت:ای ملک این کار من است،تیری بینداخت چنانکه سرمارا برزمین بدوخت بصورتی که به همای هیچ گزندی نرسید.همای خلاصی یافت وزمانی آنجا به پروازدرآمدوسپس برفت.ازقضا سال دیگرهمچنان روزی شاه از همان منظر نظاره گر طبیعت بودبناگاه آن پرنده بیامدچرخی بدور سرایشان زدوپس برزمین نشست به همان موضع که مار تیرخورده بود زمین را باناخن و پنچه خویش کند وازمنقار خوددانه هایی چنددرآن سوراخ که حفرکرده بود نهادوسپس آوازی سربدادوپرکشیدوبرفت شاه باجماعت گفت:پنداری این همان مرغست که سال پیش اوراازچنگال مار رهانیدیم وگویا امسال بمکافات آن بازآمده و ماراتحفه ای آورده است زیرا که منقاربرزمین میزدوآوازی سربدادبرویدوبنگریدوآنچه رابیابید بیاورید.دوسه کس برفتند و دیدند چنددانه آنجا نهاده آنها را برداشتندو پیش شاه آوردند.شاه زیرکان ودانایان را فرا همی خواند که چه باید کنیم؟همه آنها متفق شدنداندر کاشتن دانه ها وهمچنین حفاظت ودقت نظر تا برآمدن محصول وباغبان مخصوص دربار چنان کرد تا آمدن نوروز ودیدندکه درختچه ای باشد بابرگهای پهن که خوشه هایی ازو آویخته همچون “گاورس”وباغبان شاه را گفت:درباغ هیچ درختی ازین شادابتر و خرم تر نیست وشاه باردیگر بادانایان بدیدار آن درخت شدند وآن خوشه های آویخته ازورادیدند ودانه های غوره را بدیدند و باهم گفتند:که صبر باید پیشه سازیم و چنان کردندتا پاییز بیامدودیدند که آن غوره ها و دانه ها بکمال رسیده وکم کم از شاخه ها برزمین افتد وآنان محصول آن درخت را درون ظرفی نهادند تا چه پدیدار شودوباز متفق القول شدند که این میوه آن درخت باشد وبه بتیجه رسیدند که هرچه باشد میوه ای است آبدار پس آب آنرا گرفتندودر ظرفی ریختندو ازآن هم میترسیدند که در دهان نهندکه مبادا قاتل باشد وزهرآگین و سمی ونهایت در گوشه باغ خمی نهادندو آب آن میوه را درون آن کردندو رهانیدندو باغبان را فرمودند که مدام آنرا زیر نظر داشته باشدواحوال آنرا بما برگوی وهرچه بینی بما خبررسان پس از مدتی باغبان شاه را گفت:که شیره آن میوه همچون دیگ بی آتش میجوشد ودر قلیان است وشاه باغبان را گفت که هرزمان جوشش آن باتمام رسید مارا باخبرساز وباغبان چنین کرد وهمه بمشاهده آن برخاستند ودیدند که چون یاقوت سرخ است وصاف ودیگرنمیجوشدو شاه را گفتند:هرچه هست اینست ماحصل آن میوه ولی ندانیم که زهراست یا پادزهر ؟پس تصمیم برآن شد که آنرا بخورد مردی دهند که قاتل و محکوم بمرگ در سیاه چال است و داشت میپوسید اورا آوردند و گفتند ازین بخور زندانی چون اندکی بخورد دیدند رو ترش کرده به او گفتند که باز میخواهی و او گفت :بلی شربتی دیگر به او دادند پس ازچندی دیدند که به طرب آمده و سرودگفتن آغاز کرده و گویا شنگول گشته وباز گفت جامی دگر مرا بدهید آن جام سومی را هم خورد و بیهوش گشت فردای آن روز اورا پیش شاه آوردند و او را گفتند از حال خود و آنچه خوردی مارا باز گو؟و او گفت:نمی دانم که چه بخورد من دادید ولی خوش بود هر چه خوردم  ای کاش امروز نیز سه قدح دیگر مرا بدادید،نخستین قدح را بدشواری خوردم چون تلخ مزه بود چون در معده ام قرار گرفت طبعم آرزوی دیگرکردوچون دومی وسومین قدح نوشیدم آنچنان شورو شعفی برمن عارض گشت که من خودم را همچون شاه میدیدم و هرچه غم داشتم بشادی مبدل شد وجمله غمهای خویش را فراموش کردم وبه چنان خوابی شدم که نگوی و نپرس.شاه وی را آزادکرد وبدینگونه شراب کشف و شناخته شد.

خوانش: 558

سپاس: 1

دانه باشی مرغکانت  برچنند    غنچه باشی کودکانت برکنند

دانه پنهان کن بکلی  دام شو      غنچه پنهان کن گیاه بام شو

خوانش: 3063

سپاس: 0

تعداد نظر: 1

نقدمتون دیر زمانی نباشدکه پا بعرصه نهاده ورخنه در ادبیات مادارد و ازدریچه کارشناسانه مقوله ای بوده است که به اعتلای ادب و فرهنگ ما منجر میگردیده وبراین کرسی بزرگانی جلوس نموده اندکه از صاحبان اندیشه بوده اند و بینششان و نگرششان مقبول تمامی اهل فضل بوده است چرا که اینان هماره کمال و اعتلای فرهنگی این مرز و بوم را میخواسته اندو جز این مقال چیزی به سرنمیپروراندندو باتوجه به نبوغی که بکار می بسته اندچونان عقابانی بوده اند بر بلندای ادب و فرهنگمان منتظر تا مگرسهوا خللی یا نواقصی ار بینند قبل از آنکه مدعی آنرا به استهزاء کشد برطرف سازندو مرتفع دارندودر بیان آن بحد کمال نیز ملاطفت بخرج میداده اندکه مبادا خدای ناخواسته صاحبان اثر را خوش نیاید و خوش نباشدو مسلم باشد بغیر از این کلام ملاطفت آمیز و دلسوزانه و البت عالمانه صاحب اثر چون خویش و اثرش را در معرض هجمه ای دیده باشد عنان اختیار از دست دهدو سر به تخاصم برداردواینجاست که کم کمک نزاعی پیش گیرد که بکرات دیده باشیم که در اوایل منازعه با تلنگری شروع گردد تا به الفاظ مذمومه رسد وچون در این میانه کسی ازاین دو کوتاه نیامده باشدو منازعه را پایان نبخشیده باشد به مرحله ای دیگر از نزاع که دیگر نقد را نمی ماند وارد بینیم که جنگ جمل را ماننده باشدوباز هرچه پیشتر رویم آن مشاجره را داغ تر و داغ تر بینیم که در این میان دشمنان فرهنگی این خطه نیز آتش بیار معرکه گردندو کم کم کار باصطلاح بیخ پیدا کندو نزاعی سخت تر را که بالفاظ رکیکه نیز منقوش باشد و چاشنی این معرکه گرددرامشاهده کنیم که حتی بعدها شنویم که بیرون از مقوله نقد و بررسی و بیرون از مقال نگارش پیشروان ادب وفرهنگمان رو در رو زیرگذر بازارچه یا دروازه غاردوطرف با قمه ای بدست و چاقوی دسته سفید کارزنجان دردست دیگرعربده کشان به فحاشی  ولت و پار کردن همدیگرپرداخته ودرنهایت هردو خونین ومالین وخل وخاکی با البسه پاره پوره وبادمجان زیر هردوچشم راهی شفاخانه شده اندکه البت این در ادب و فرهنگ سرزمین مادریمان ایران زمین جایی نمیداشته است.

خوانش: 200

سپاس: 1

فلسفه وشعر

چیزی که از تاریخ برمی آید آنست که فلسفه با شعر اجین بوده وگره ای ناگسستنی میداشته است فیلسوفان قبل از میلاد چه در شرق وچه در غرب همگی شاعر مسلک بوده اندودر بیان اندیشه های خود از آنجا که مفاهیم عمیق را دنبال میکرده به شعر متوسل بوده اندچون شعر تنها کلامی بوده است که بغایت نزدیکتر میبوده ومآنوس با کمال غایی و دیگر کلام آنگونه که شعر به بیان مفاهیم میپرداخته نمی توانست پرداخته باشد بنابراین زبان شاعری فلاسفه را بهتر و بیشتر به بیان مقاصدشان رهنمون بوده است وتنها زبان شعری میتوانسته مضامین عمیق وژرف فلسفی را بیان سازد ازاینرو فلاسفه به شعر دلبستگی عمیقی داشته اند هومر آشیل امپدوکلس همه وهمه فیلسوفانی شاعریا بهتر بگوییم شاعرانی فیلسوف بوده اندودر کل شعر آن نبوده که فقط وفقط وصف دلدادگی و دلباختگی معشوق باشد بل در خود حکمتی نهان میداشته برگرفته از تفکرات فیلسوفانه که باورهای فلسفی خودرا بدین قالب می آورده ورقم میزده ودر واقع فلاسفه در باورشان این بوده است  که تنها شعر با اعجازی که بکار میگیرد میتواند همچون چراغی باشد فراسوی راهشان و شعر با جرقه ای و بارقه ای که در ذهن فیلسوف میزند وروشن میسازد میتواند راه را بر حکمتش و فلسفه اش بگشاید ودر نهایت با افسون  شعر راه بر فلسفه نمود میکرده است که این خود نشانگر این امراست که هماره شاعران در تخیلات خویش بنای اعجازی را می نهاده اند فیلسوفانه نه بدوراز فلسفه وحکمت بل خود آن

خوانش: 103

سپاس: 1

همواره چیزی که ذهن مرا بخود معطوف میداشته این بوده است که شعر محصول تخیل شاعرانه است یعنی که شعر ناب را شعری دانسته اند که مشحون از تخیلات بوده باشدواستغراق شاعر درآن موج بزندوکلام او درمتافیزیک گنجیده باشدبیرون از جهان مادی حتی آمیخته به افسون وسحر وشاید بتوان گفت به رویا ماننده باشدوحتی گفته اند شعر ناب در خلسه ای شکل میگیرد که حضور شاعرش را در آن گیرودار سرودن نخواهی دید وشاعرغایب بوده باشد وقتی که کلامش نسج میابدودرآن اثناکه حال و هوای شاعری بر او عارض گردد دیگر او نیست که میسراید وکس دیگری است که بجای او و بازبان او شعرمیگوید وحروف و کلام وابیات به زبان او جاری میشود ودر ذهنش پیشاپیش شکل میگیرد بدون آنکه خود شاعر حاضردر آن زمان و هنگامه بوده باشد و همه ی آنچه میبایست بگوید بدو تفویض و اعطاء میشود بصورتی که وقتی از آن حال بیرون شد همه را گفته بیندحال اگر چنین است وشاعر زبان الهام بکار گیردقواید شعری و چارچوبها کی شکل میگیرد؟ آیا وقتی شاعر از آن استغراق بیرون شد و سروده ی خود را مورد بازبینی قرارداد به اصلاح یا تعیین قوالب شعر خود می پردازد که اگر اینگونه باشد آن اصالت شعری خویش را خدشه دار میکند واگر بخواهیم بگوییم همه این جزییات اعم از اوزان و قوالب و قوافی و اینگونه مسایل هم درکل بدو تفویض شده وداده شده ودر کل شعر شسته رفته ای بدو اعطا شده وبدان واسطه ما آن را ناب دانسته ایم پس اشعاری که در پی تاریخ دگرگون گردیده و به تکوینی وتکاملی چون شعر نو و سپیدمنجرگشته را بخودی خود مردود دانسته ایم پس کدامین شعر میتواند از اصالت والایی برخوردار بوده باشداشعاری که پیش از این سروده اند یااشعاری که پس ازاین میسرایند؟ یا اینکه ما معیارمان را برای اصالت شعر و ناب بودنش بر محتوی شعر بگذاریم بدور از حد و حصرها و قیودی چون اوزان وقوالب و قوافی؟

خوانش: 357

سپاس: 2

تعداد نظر: 3

درنقطه نظرات فقیدشعروادب این دیاران احمد شاملو متفکر واندیشمند بسیار دیده ایم و شنیده ایم که :تعهد در ذات هیچ هنری نیست واین هنرمنداست که به هنرش تعهد میبخشدوآنرا متعهدانه میکندوفی النفسه هنر بخودی خود تعهددر ذاتش نهفته نمی باشدوهنرمنداست که هنری را حال چه شعر وادبیات و دیگر شقوق هنر متعهدانه میگرداندآنهم با تعهدی که درقبال جامعه خودبردوش خود احساس میکندکه اگر این احساس را یعنی تعهد را نداشته باشد به هنرش وقعی نمی نهند وآن هنر نمیتوانست بوده باشد که البت این سخن در خور اندیشه ایست که حقیر به دنبال این شق از قضیه نمیباشد چه واضح است هنرمندی که به جامعه خود تعهدی احساس نکند هنرش هنری بدانگونه که باید و شاید نیست و نمیتواند بوده باشد حقیر بدنبال آنست که چه بسیار هنرها بوده است که از بزرگان شاخص هنری سرزده ولی آن تعهدرا درآن هنر که حتی بغایت هنریست نمیبینی که هنرمندش بدان اهتمام ورزیده باشد ویا بنای هنریش را برآن تعهد نهاده باشد چونان بسیاری از آثار نقاشان و مجسمه سازان اروپا ودنیا که تعهدی که درآن نمیبینی هیچ برعکس بیتعهدی را بحد غایت درهنرش نمایان ساخته ویا همین هزلیات و هجویات خودمان که از بزرگان فرهنگ و ادب این دیاران همچون سعدی و مولانا و دیگر مفاخر ادبی گاها دیده شده که از سرشاید تفنن در محافلشان بدان میپرداخته اند را اگر مثال زنیم مثالی درخور تأمل خواهد بود چه همانطور که از نام این آثار برمیاید هزل است و هجووبرحسب اتفاق در غایت بی ادبی شاید بتوان گفت که سروده شده  واتفاقا درزمره آثار شعری و ادبی سرزمینمان نیز قرار دارد و نقل محافل بوده است و دست بدست تاکنون گشته وبسیاری شان بصورت ضرب المثل ویا متل بکار میرود واستفاده میگردد که البت همین هزلیات و یا هجویات تمثیلی بدور از صنایع شعری و قوالب شعری نبوده که حتی بغایت زیبایی و شیوایی نیز بیان شده نکته ای که حقیر جستجوگر آنست اینجاست که آیا باید اینگونه آثار بزرگان ادب و فرهنگ این دیاران را چون هنرمندش به آن تعهد مورد نظر نپرداخته را باید از هنر بدور بدانیم وآنرا هنر ندانیم وآن آثار بدیع و درحدکمال از برجستگان هنرمند اروپا که شاید بر خلاف حتی موازین اخلاقی بوده راشامل هنر ندانیم که بنظر حقیر واز دیدزیبا شناسی اگر کمی منصف بوده باشیم براینگونه آثار غیرمتعهدانه که هنرمندش آن رسالت و تعهد انبیاء گونه ی خویش در قبال جامعه خودرا دنبال نکرده آنچنان که شاملو طبقه بندی کرده است نمیتوان نام بی هنری نهاد. 

خوانش: 220

سپاس: 1

تعداد نظر: 4

فعالیت سینمایی فروغ فرخزاد شاعره ی بنام (یادش گرامی باد)

فروغ فرخزاد شاعره بنام وبااحساس این سرزمین فعالیت سینمایی خودرا با مونتوری فیلمهای ابراهیم گلستان آغازکرد یک آتش نمودار اوج تسلط اودر این رشته و حرفه بود اوبعداز مونتوری به کارگردانی روی آورد واولین کارش ” خانه سیاه است” نام داشت که اولین اثرشخصی او محسوب میشودوفیلمی است در باره جذامیان و جذام خانه وبه جرات میتوان گفت که استعداد ذاتی اش  باعث خلق این اثر شد ودر این رابطه ذوق و استعداد سرشار اومنجر بخلق و آفرینش این اثر گردید که منکرآن نمی توان بودنکات ظریفی در” خانه سیاه است” وجود داردکه بی اختیار تحسین را برمی انگیزاندوتحسین برانگیزاست ازجمله بی زمانی محیط و آتمسفرخفه وخفقان ناراحت کننده ی آن است ولی بسیاری از کارشناسان امر براین باورند که اگرفروغ به سوژه های لطیف تری چون عاشقانه ها ودیگرموارد میپرداخت  بسیار موفق تر میبود.

خوانش: 262

سپاس: 0

وهمانا عشق برگرفته از نام گیاهی است هرزبنام عشقه که حیات خویش را بر زوال گیاهان دیگر میبیند وبرای بقای خویش بدور گیاهان ونباتات اطراف خود می پیچد وخارها و نشتر خویش را بدرون آن گیاهان فرو میکند وشیرازه آن گیاهان را چنان میمکد که دیگر از آن گیاه چیزی نمانده باشد. 

خوانش: 236

سپاس: 0