🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آب شد دل
بسی کردی نگاهم آب شد دل
درون چشم خیست قاب شد دل
کشاندی قلّه احساس ما را
بسوی عشق تو پرتاب شد دل
چه کردی که فقط با یک اشاره
به شبهای دلت مهتاب شد دل
نگاهت در نگاه من گره خورد
حواسم رفت اسیر خواب شد دل
بسی سجاده بگشودم به عشقت
برای ما شدن محراب شد دل
به تار موی گیسوی کمندت
چنان نیلوفری مضراب شد دل
تو اصل عشقی احساست خدائیست
رکابت جان فشان اصحاب شد دل
گل نیلوفرم ؛ روئیدی از عشق
ترا گهواره چون مرداب شد دل
حجابت را که از رُخ برگرفتی
” سلیمان ” گفتنم ؛ ارباب شد دل
توخورشیدی و من ماهم زمین عشق
میان ما سه تا نساب شد دل
پیرنظر “سلیم “
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):