🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
برگ،
خسته از ستایشِ خورشید
در آغوش خاک
جان می سِپُرد
ابر،
در آرایشِ رویا
بر بالِ پرنده
بی قرار بود
روز،
به سر سختی ِ دل ها
در ظهرِ آفرینش
دچار شد
و
شب،
در این چیرگی،
شکوفا
از غبار ماند.
سیب،
در سوزِ دست ِ سردِ “هوی” وُ “فرار” ماند!
خاک،
لالایی ِ فرشته به خوابِ انار ماند
آدم،
نه برگ بود؛ نه ابر و نه روشنی…
در فصل سردِ خویش و دعای بهار ، ماند.
اِ
ن
ت
ظ
ا
ر
ماند …
# پنجم آذر 94
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 11, 1397
زیباست👍🌹🌹
پاسخ
اسفند 12, 1397
سلام و درود
بسیار زیباست
🌹🌹🌹🌹👏👏👏👏
پاسخ
اسفند 12, 1397
درودها و زیبا بود🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم