🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
با درود به دوستان
مطلب حاضر قصد دارد به دو موضوع در شعر (یک, دو, سه, کات بدون شات) اثر سید محمدرضا لاهیجی بپردازد: الف) زمانواژهها ب) ساخت موازی شعر.
پیش از شروع بحث، ابتدا این شعر تاملبرانگیز را مرور میکنیم:
1. شعر:
یک, دو, سه, کات بدون شات
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
باورم با وَرم شاید
شلیک شود بر شلّاقِ فانوسی که
سُو سُو جاسوسی میکند
در چالهمیدانِ چشمچشم غمدانم
باورم با وَرم شاید
در اجاقِ اتاق
از آخرین زاویهٔ اتّفاق
لَختِ لحنِ لُخت و داغِ چکهٔ چراغ
وقتِ شکستِ کلیشهای شیشه
لحظهٔ سختِ طلاقِ عکسِ بدونِ رتوش و قاب
با لکنتِ انگشتِ خمیازه
بخاراند قنوتِ چانهاش را!
باورم با وَرم شاید
پشتِ میزِ آوندکُشته
نه شُسته رُفته
خسته نشسته
دسته دسته
میشکافد هستهٔ لببستهٔ مردمکِ خواب
میشوید در شُوربایِ اشک
مُشت مُشت
مُشتِ پُِرِ درد را!
باورم با وَرم شاید
باز در نزدیکیِ تاریکی بازی
میخکوبِ دقِ سکوت
دقیقهٔ عُقِ سرگیجهٔ سمفونیِ سایه
برایِ تیمارِ دیوار عربی میرقصد!
باورم با وَرم شاید
بی کیِ اکنون
عطفِ بهماعقب
پــاپیِ نَقلِ به مضمون
سرِ ساعتِ بی استراحتِ ساعت
در لاکِ تیک تاک مدفون
مدیونِ عقربهها
بجایی از جمهوریِ جانم
لیسِ خیسِ هیس میزند!
باورم با وَرم شاید
سرما که با قیافهٔ حق بهجانب
بی پرده
آویزان میشود از گُردهٔ پرده
بغضِ پنجرهٔ حنجره را باز
میکِشد نازِ شیههٔ اسبِ آغوشِ باد را
گوشوارهٔ لبخندِ کاش را کش
کشان کشان میکُشد!
باورم با وَرم شاید
مثلِ لبِ چوبکبریتِ رُژخوار
پایانِ یک روز رژهٔ آذر
آفتاب مهتاب ندیده
خاموشاتر از خاکستر شود!
باورم بی وَرم حالا
میپرد بالا بالا
سینهسرخ و سرخسارست!
با تشکر از لبخندِ ژوکوندِ مرگ!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیّدمحمّدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
2. بحث و نتیجهگیری
الف) زمانواژهها:
زمان مساله ای است که در فیزیک امروز به ماهیت آن پرداخته نمیشود بلکه فقط در بستر سرعت یا نیروی جاذبه یا مشاهدۀ بینظمی جهان مطالعه میشود اما در ادبیات و مخصوصا شعر هنوز عنصر بسیار قدرتمندی در تصویرسازی است. در این بخش ما از این منظر زمان را بررسی نمیکنیم بلکه با نگاه واژگان مبتنی به زمان، سه نوع زمانواژه را در شعر بررسی میکنیم:
1. واژههای مبتنی بر واحدهای زمانی از ثانیه تا سال
2. واژههای دال بر عمر، مرگ و زندگی
3. قیود کمکاربرد
در مورد اول، واژههای زیر را داریم:
_ لحظه: لحظهٔ سختِ طلاقِ عکسِ بدونِ رتوش و قاب
_ دقیقه: دقیقهٔ عُقِ سرگیجهٔ سمفونیِ سایه
_ ساعت: سرِ ساعتِ بی استراحتِ ساعت
_ روز: پایانِ یک روز رژهٔ آذر
_ ماه: پایانِ یک روز رژهٔ آذر
ملاحظه میشود که به جزماه، که اشاره به ماه خاصی دارد بقیۀ زمانواژهها در سطر خود از عام به خاص حرکت میکنند و در ترکیب وصفی یا اضافی به صورت تتابع اضافات به آن درجه از تحدید معنایی که مورد نظر شاعر است، میرسند. این تتابع اضافات در موسیقی درونی شعر نقش مثبت ایفا میکند اما زمان پردازش را برای خواننده افزایش میدهد. این مورد در سطر نخست ( لحظۀ …) بیشتر احساس میشود اما باید در نظر داشت که بخش اعظمی ازتصویر پردازی شعر در سطر مذکور و در سطرهای بعد با شدت کمتری از رهگذار همین ترکیبات وصفی و اضافی متوالی ایجاد شدهاند. نکتۀ دیگر این است که زمانواژههایی از قبیل لحظه، دقیقه و ساعت خود به درجاتی انتزاعیاند اما در بافتی که قرار گرفتهاند، نقش افزایش دهندۀ انتزاع مفهوم پیوستی خود را نیز به عهده دارند. به عنوان مثال، لحظه، عکس بدون رتوش و قاب را به انتزاع میبرد همینطور دقیقه؛ عق را و سمفونی را، به همین ترتیب، ساعت، ساعت را. نکته پایانی در این قسمت این که زمانواژهها در این قسمت همه به نوعی با مفاهیم منفی مانند طلاق، استفراغ، و خستگی و فشار در ارتباط هستند.
در مورد دوم، از مراحل مختلف عمر فقط واژۀ مرگ را داریم:
_ با تشکر از لبخندِ ژوکوندِ مرگ
در این سطر مرگ چند ویژگی دارد:
اول این که فقط یک بار در شعر آمده،
دوم این که در جایگاه تقدیر و تشکر و قدردانی آمده و به نوعی از شعر جدا شده
سوم این که با توجه به همجواری (لبخند ژکوند) و (مرگ) در این سطر به نوعی ازآرایۀ (تناقضنمایی) استفاده شده که اندیشه و احساس خواننده را با التذاذ هنری درگیر میکند و وی را با کشف مفهومی از مرگ آشنا میکند که نه با واقعگرایی سعدی مطابقت دارد نه با نفرت خیام و نه با کراهت شاملو، بلکه بیشتر نزدیک به ستایش مولانا و پذیرش سهراب است. گذشته از این اضافۀ استعاری (لبخند ژکوند مرگ) ترکیب جدیدی است که مراتب زیباییشناختی شعر را فزونی بخشیده است.
چهارم این که در این تقدیر و تشکر از لبخند ژکوند مرگ، کنایهای است که میتواند یکی از شگردهای بلاغی موفق و موثر شاعر در پایانبندی شعر در نظر گرفته شود.
در مورد سوم، واژههای قیدی موارد زیر را داریم:
_ پایان: پایانِ یک روز رژهٔ آذر
نکاتی که در مورد این واژه میتوان مطرح کرد این است که واژه پایان که به لحاظ دستوری (اسم) است در آغاز سطر آمده، و نوعی استدلال است برای ناپایداری امری که متعاقب آن آمده یعنی (یک روز رژۀ آذر) امری است دارای انتها و خاتمه.
_ اکنون: بی کیِ اکنون
در این سطر نوعی خلاقیت در کاربرد واژۀ اکنون میبینیم که با فیزیک جدید و نفی ماهیت زمان در آن تطبیق دارد. ادغام واژۀ اکنون با کلمۀ پرسش زمان (کی) مخصوصا وقتی که در ساختواژه (بی) سلبی بر آن آمده است، احساسات درونی شاعر را با اندیشهای که در ساخت موازی شعر (باورم با ورم شاید) تکرار شده و در بخش بعد به آن خواهم پرداخت، ادغام میکند.
_ وقت: وقت شکست کلیشهای شیشه
وقت، از زمانواژههایی است که غریبگی زمان برای انسان، و ذهنی بودن آن را که همسو با آراء برخی فلاسفه نیز هست به خوبی نشان میدهد. در این سطر این وجود ذهنی به همراه الگوی موسیقایی در تکرار واژه (ش) یعنی واجآرایی آن که از طرفی تداعیکنندۀ وجود صدا و دعوت به سکوت است و از طرف دیگر تداعی کنندۀ واج آغازین شیشه و شکستن و شکنندگی شیشه نیز هست که از دید شاعر تبدیل به کلیشه شده. باید دقت کرد که پراکندگی این واج در سه کلمۀ متعاقب وقت کاملا مفهومساز است و به لحاظ روانی انتقالدهندۀ تاثر شاعر و حتی شرمساری او از این پدیده است.
ب) ساخت موازی شعر
بخشی ازآنچه در زبانشناسی نقشگرا ساخت موازی نامیده میشود، تکرارهایی موسیقایی ازجنس وزن، قافیه، ردیف، جناس، ردالصدر و ردالمطلع و … در نقد ادبی است. بخش دیگری از آن نیز بیرون از موسیقی شعر است که به اعتبار نفس خود کلمات موجب وحدت متن میشود.
از جنبۀ موسیقایی، ما در زبان چهار نوع گروه موازی داریم: موازیهای معنایی (مانند کوه و کمر)، موازیهای صوتی (مانند قاب و قلم)، موازیهای معنایی_صوتی (مانند داغ و درفش)، و موازیهای صوتی_ معنایی (مانند توپ و تشر)
در شعر حاضر باورم (باور من) و (با ورم) که میتواند انتزاعی از تعصب در باور باشد از جنس (موازیهای معنایی) است که علاوه بر کشش موسیقایی، نوعی ترادف یا شبه ترادف یا تقابل جزء به کل، یا همخوانی انتزاعی بین آن و وجود دارد.
شعر در مجموع هشت بند دارد که هفت بند آن این ساخت موازی همراه با قید احتمال (شاید) است که در بند هشتم به قید زمان (حالا) تبدیل میشود که نوعی ثبات لحظهای در آن هست. ساخت موازی تمام هفت بند نخستین شعر را به لحاظ مفهومی و شکلی همتراز میکند یعنی ما با هفت احتمال همتراز در مورد سرنوشت باور راوی که با ورم ( به زعم نگارنده: تعصب) همراه شده روبرو میشویم:
1- شلیک شود …
2- – بخاراند …
3- میشکافد … میشوید …
4- میرقصد
5- لیس خیس هیس میزند
6- ناز میکشد. کشان کشان میکُشد
7- خاموشاتر شود
ملا حظه میشود که احتمال اول و آخر به صورت مجهول بیان شده و از نظر وجه التزامی است. احتمال دوم نیز در وجه التزامی است و احتمال سوم تا ششم همه در وجه اخباری هستند و به همین دلیل به قطعیت نزدیکترند در واقع می توان گفت از احتمال دوم تا احتمال ششم ما کم کم به قطعیت میرسیم. با وجود این قطعیت فضای ذهنی همچنان به صورت فضای احتمالات ممکن طراحی شده تا بند هشت که باور راوی پس از کشته شدن ورم (به تعبیر نگارنده ازبین رفتن تعصب) به بالندگی قطعی میرسد (میپرد بالا بالا) و فعل (است) در سطر پایانی این قطعیت را در مرز صد در صدی نشان میدهد ( باورم بی ورم حالا سینه سرخ و سرخسار است) که اگر سینهسرخ را نمادین در نظر بگیریم، ممکن است تلمیحی به داستان مسیح باشد که سینهسرخ نتواست او را از مرگ نجات دهد و مرگ منجر به عروجش شد. با توجه به تشکر و قدردانی که شاعر در پایان شعر از مرگ به عمل میآورد میتوان این احتمال را قوی دانست. به در مقام تفسیر، نگارنده بر اساس این شعر به این برداشت میرسد که نجات دهندۀ باور از ورم تعصب کشانکشان کشتن این ورم است و نجاتدهندۀ انسان، مرگ وجود و ذهن مبتلا به باورهای متورم.
پ ن: مطلب حاضر صرفا از دو جنبۀ محدود و در سطح توصیفی تحلیلی به شعر (یک, دو, سه, کات بدون شات) اثر (سیدمحمدرضا لاهیجی) پرداخته است و جنبههای دیگر آن را به عهدۀ خوانندگان عزیز همراه میگذارد.
با درود بیکران
فریبا نوری.
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (7):
اردیبهشت 30, 1402
با درود به دوستان
مطلب حاضر تحلیلی توصیفی است از (زمان واژه ها) و (ساخت های موازی) در شعر (یک دو سه کات بدون شات) اثر (سید محمدرضا لاهیجی) در چارچوب (زبان شناسی نقش گرا).
با توجه به ان که مطلب حاضر در مقوله ی نقد قرار می گیرد، و می تواند برای عموم دوستان علاقمند به مباحث تحلیلی مفید واقع شود، گزینه ی نقد را جهت اطلاع رسانی انتخاب می کنم.
با درود بیکران
پاسخ
اردیبهشت 29, 1402
سلام استادبانو
سپاس بیکران از زحمات شما
🙏🙏🙏🙏
پاسخ
اردیبهشت 29, 1402
درود و سپاس فراوان از لطف حضور تان استاد نازنین
پاسخ
اردیبهشت 30, 1402
سلام و درود خانم دکتر
از مهرانگیزی و محبّت و کوچکنوازی سرکارعالی سپاسگزارم، در مقابلِ نکتهسنجیِ موشکافانه و ادیبانه سرکارعالی سر خَم میکنم!
لطفتان
تا یاد بادم از یاد مبادم!
درود بیکران
خاکسارم
پاسخ
اردیبهشت 30, 1402
درودها دکتر لاهیجی گرانقدر
نوشتن تحلیل بر این شعر برای نگارنده سرشار از اوقات خوش تامل و کشف بود سپاس از شعرتان که چنین فرصتی را برای نگارنده فراهم کرد
با درود بیکران
پاسخ
اردیبهشت 30, 1402
سلام و درود
روز خوش
بزرگوارید خانم دکتر
مدیونِ مضمونِ نگاه شما بزرگوار هستم تا هستم!
پاسخ
اردیبهشت 31, 1402
سلام خانم دکترشب خوش
با اجازه مجدداً مزاحم شدم جسارتی کنم و مسئلهای را در بابِ قالبِ “فرانوشت” عرض کنم تا چه دوست و کاربر حاضر و چه عزیز مهمانی خواست بر اثر حقیر نگاهی بیندازد به کوتاه مرامنامهٔ کلیدیاش التفاتی حتّی زودگذر کند، البته مرامنامه و قوانین مدون سرودنش ۴۱ صفحه است که واو به واو توضیح و تشریح شده امّا چون بهنظر میرسد از حوصله این محیط خارج باشد این چند خط اساس و پایه و چکیدهٔ فرانوشت است!ــــــــــــــــــــــــ
فرانوشت قالبی تطبیقی (نه تلفیقی) و گاه بینابینی از زبانیّتِ سپید، دکلمهرفتاریِ هاشور، کلمهگفتاریِ موجِ نو، وَ تیپیکِ شعرِ حجم، بههمراهِ اِلمانِ چیزمحوریست و پیوسته سعی دارد با هموندیِ فلسفه همبستهٔ پذیرشِ تفکّرِ آموزشی و محقّقِ ظرفیتِ بالایِ آموزههایِ ادبی و شعرناکِ موطنِ یگانهٔ جهانشمول، بدون مستعمره کردنِ خود در زبانی خاص یا رقابت انداختن بینِ زبان و لحن و لهجه و گویشِ ملّلِ همتراز و غیرتراز باشد!
وطنی بهغیر از جهان ندارد و از تعصب بر هر زبان منهاست، چه آن زبان پارسی و چه مرامِ آلمانی و ذاتِ انگلیسی و… داشته باشد!
پاسخ
خرداد 1, 1402
درودو سپاس بر شاعر فرهیخته و نقاد بزرگوارم سرکارخانم دکتر فریبا نوری دستمریزاد گرامی
برای هر دو بزرگوار آرزوی بهترین هارا دارم
🙏🙏🙏
پاسخ
بستن فرم