🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چون شدی تو آسیابان، داد زن گندم بیار
گول خوردی، مال باختی، خاک غم بر سربِبار
دِه ادامه زندگانی، صبر کُن ،طاقت بیار
چون توئی زرگر ،سرآری ازقیراط و از عَیار
گشتی عاشق، دردمندی، ای جوان زنده حال
ماندی خانه ، کار نداری ، برپدر مادر وَبال
زندگانی ، شکل دادن ، بر تو هم گشته مَحال
مُقتدر باش ، بد نیندیش ، ظَنِّ بِه در دل گُمار
عَفو گیر و ، امر بر نیک ، از کم عقلان دور باش
این نصیحت را شِنو ازمن ،نشو مست وعیاش
درحریمِ کِبریا ، راهی ندارد ، رَذل . اوباش
نفس را ، صیقَل بده ، از زنگبار و از غُبار
ای که غفلت کرده ای ، از عُمر خود، بر خود بیا
مُلتفت شو ، مُفت دادی، این طلای ناب را
بازگشتی نیست ، این ایّامِ بر جوی رفته را
نفس بِتکان ، رو بر آور ، بر خداوند غفار
ناخِرد را در حَریمِ قُدسِ اعلا راه نیست
عاقلان دانند حقاً راه چیست و چاه چیست
این سُئوالی است ازحق ، یعنی مَردم مُنزویست؟؟
هِی ندا آید ز بالا ، هان ، دلِ سالم بیار
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
آذر 12, 1402
⚘⚘⚘⚘🌷
پاسخ
آذر 13, 1402
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
پاسخ
آذر 13, 1402
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
پاسخ
بستن فرم