🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یارى ام كن كه از آوار شب خود برهم
لحظه اى در شب مهتاب تو پا بگذارم
پشت اين وحشت بيدارى بيايم نزديك
روى شفاف ترين خواب تو پا بگذارم
.
كوچه ها ديگر از آن روز كه رفتى خالى ست
غربتى ريخته در پاى همه پنجره ها
شكل بغضى ست كه از ماتمى انباشته است
طرح آواز تو در رهگذر حنجره ها
.
خورده با هر غزل سبز نگاهت پيوند
فصل سبزى كه در انديشه ى باغم جارى ست
از حضور تن سرشار تو مانده ست هنوز
عطر ياسى كه در احساس اتاقم جارى ست
.
يارى ام كن كه از آوار شب خود برهم
و به ايوان نگاه تو درى بگشايم
پشت اين ساكت بى روزنه مى ميرم ، آى
دستهاى غزلت كو ؟ كه پرى بگشايم …
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
دی 22, 1399
🌹💐🌹💐🌹💐🌹
پاسخ
بستن فرم