🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آژیر قرمز

(ثبت: 6617) شهریور 18, 1397 

گم می کنم خود را

تا تمام کودکی ام را 

زیبا و بی خبر ، بی درد و سر به هوا

دگر باره زندگی کنم 

و چه زود درد می زاید در چشمانم 

از خیره شدن های طولانی به دستان استاد جلال

دستانی که سرخ بود 

مردانه وبا ترک هائی تشنه تر از کویر،

نقش گلیمی که می بافت 

دره ائی بود صد شکاف که

سرخی رنگ باختن نخ را در خویش 

به سرچمشه آه می برد

بوی باروت بود و صدائی مهیب

تا رویای دستان مرد به حقیقت به پیوندد . . .

هنوز هم نمی دانم 

دلهره اولین قرار عاشقانه ام بیشتر بوده

یا شنیدن صدای آژیر قرمز؟

به یاد ندارم نو جوانی را زیسته ام 

یا همه عمر در میان سالی بوده ام

گاهی چه بی رحمانه و چه زود مرد می شویم . . .

شعر تو نبود اگر

شاید هیچ گاه تا بامداد نگریسته بودم

با کلماتی زخم هزار اتهام خورده 

چونانم به لطافت خواندی 

که آموختم ، حتی برا چکاندن ماشه های نفرت

انگشتانی به نرمی لازم است . . .

آموختی مرا 

گوش دادن به آواز های مردانی 

که مغز چلچله خورده بودند 

و زنانی که نغز از سرشکستگی هایشان . . .

این روزها بر بام موی خویش

هر روز زمستانی نوظهور را به تماشا می نشینم

با همان چشمان به جا مانده از کودکی 

و در گوشم زوزه می کشد

آژیر قرمز