![عباس انصاری (عارف)](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/06/49354-1.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
اشک حسرت. ……….غزل
در لوح دلم جز خط دلدار نمانده
یاران همه رفتند دگر یار نمانده
ما راه به سر منزل مقصود نبردیم
از عشق بجز سینه ی تبدار نمانده
میخانه سرای دل بشکسته ی ما بود
در میکده جز صحبت اغیار نمانده
آن عهد شبابم به یکباره خزان گشت
جز قاب رخی سینه ی دیوار نمانده
از بخت سیاهم ندرخشید سپیده
طالع بجز از بخت نگونسار نمانده
آن زلف شکن در شکنش دام بلا بود
در دام جز این مرغ گرفتار نمانده
دل با که بگوید سخن از طره ی دلدار
صد حیف دگر محرم اسرار نمانده
( عارف) رخ زردم ز فراق رخ یار است
هیهات دگر جز تن بیمار نمانده
شعر از:عباس انصاری(عارف)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
تیر 4, 1400
سلام حضرت انصاری
عجب غزل روان و زیبا و خوش آهنگی
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
تیر 5, 1400
آن زلف شکن در شکنش دام بلا بود
در دام جز این مرغ گرفتار نمانده
درودتان گرامی بسیار عالی🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 5, 1400
ان عهد شبابم /که/به یکباره خزان گشت
جسارتا احساس می کنم در تایپ این مصرع چیزی جا افتاده است استاد بزرگوار. روز و روزگارتان خوش🌷🌷🌷🌷
پاسخ
تیر 5, 1400
سلام و درود
چطور؟
پاسخ
بستن فرم