🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اشک حسرت

(ثبت: 240151) تیر 4, 1400 

اشک حسرت. ……….غزل

در لوح دلم جز خط دلدار نمانده
یاران همه رفتند دگر یار نمانده

ما راه به سر منزل مقصود نبردیم
از عشق بجز سینه ی تبدار نمانده

میخانه سرای دل بشکسته ی ما بود
در میکده جز صحبت اغیار نمانده

آن عهد شبابم به یکباره خزان گشت
جز قاب رخی سینه ی دیوار نمانده

از بخت سیاهم ندرخشید سپیده
طالع بجز از بخت نگونسار نمانده

آن زلف شکن در شکنش دام بلا بود
در دام جز این مرغ گرفتار نمانده

دل با که بگوید سخن از طره ی دلدار
صد حیف دگر محرم اسرار نمانده

( عارف) رخ زردم ز فراق رخ یار است
هیهات دگر جز تن بیمار نمانده

شعر از:عباس انصاری(عارف)

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    تیر 4, 1400

    سلام حضرت انصاری

    عجب غزل روان و زیبا و خوش آهنگی

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👌🌿

  2. آن زلف شکن در شکنش دام بلا بود
    در دام جز این مرغ گرفتار نمانده

    درودتان گرامی بسیار عالی🌹🌹🌹

  3. ان عهد شبابم /که/به یکباره خزان گشت

    جسارتا احساس می کنم در تایپ این مصرع چیزی جا افتاده است استاد بزرگوار. روز و روزگارتان خوش🌷🌷🌷🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا