🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سودا زده

(ثبت: 243031) آذر 3, 1400 

سودا زده !!!!………..غزل

منع سودا نکند پیر ملامت گر ما
دل بریدن ز تو هرگز نشود باور ما

چون شکستی دل من لاف هنر هیچ مزن
ما حبابیم و نسیمی شکند ساغر ما

تو همان جلوه ی نوری که چنین رخشانی
ماه و خورشید نگردد پس از این بر سر ما

تو نبودی که ببینی چه بد آمد به سرم
بعد تو یار جفا پیشه ی افسونگر ما

آتشی مانده به جا از پس طوفانم من
رفته بر باد دگر اخگر و خاکستر ما

همچو دیوانه شدم مضحکه ی رهگذران
به جنونم کشد آخر دل غارتگر ما

بر سر کوی تو هم لیک دگر جایم نیست
قامتم دال شده گشته چو نی پیکر ما

شده ام خاک نشین سر کوی دگران
به امیدی که شود دست تو تاج سر ما

طالع و بخت سیاهم ز ازل این بوده
کی به سر می شود این تیرگی از اختر ما

( عارفا) لابه مکن هیچ مگو هیچ مپرس
سالیانی است که تاراج شده گوهر ما

شاعر: عباس انصاری (عارف) 3/13/ 96  تهران

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

نظرها
  1. درود بر شما
    زیباست

    فقط تکرار قافیه یکبار در غزل مجازه
    اینجا قافیه ی “گر” سه بار و “سر” دوبار اومده🌺

  2. فریبا نوری

    آذر 3, 1400

    آتشی مانده به جا از پس طوفانم من
    رفته بر باد دگر اخگر و خاکستر ما

    درود 🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا