🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 امیرکبیر

(ثبت: 231410) شهریور 17, 1399 

 

عشق را چگونه وصف کنم ؟
به چه شکلی به تو نشان بدهم ؟
در گوشم بگو برای خودم
به تو تا کی زمان بدهم ؟
به خودم بگو چه کنم ؟
تب کنم ؟ یا که جان بدهم ؟
یا که بی تفاوت و سرد
به غم سینه ام امان بدهم ؟

من غمم کهنه و ازلی ست
سرنوشتم شکسته دلی ست
من بمم زیر چکمه های غمت
ارگ من بی پناه و گلی ست
تو آیا حاضری برنجانی ؟؟
آه ، پاسخت همیشه بلی ست
تف به روزگار و آدمهاش
که جنس ، بنجل و بدلی ست

خسته ام از تمام آدم ها
خسته ام از سلام آدم ها
حرف مفت نرخ دیگری دارد
خسته ام از کلام آدم ها
بعد مرگ حیا و حرمت دل
دلخوشی شد حرام آدم ها
دیده ام به چشم خود شیطان
خم شده به احترام آدم ها

حرف از عاشقی که آسان است
ادعای عاشقی فراوان است
من دلم کاروانسرا که نیست
من دلم زخمی زمستان است
میشناسد مرا غمت جانم
عاشقی به قیمت جان است
هر امیری ، کبیر ، نشاید شد
کل دنیا اگرچه کاشان است

#سجاد_صادقی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. رسول رشیدی راد

    شهریور 17, 1399

    🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا