🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آه از آن روزی که بر حــق تیر نا حـق می زنند
بر گلویت مُـهـــر باطل , سُرب و مفرغ می زنند
هر کجا , در پیش هر کس , داد خود را می بری
بی گمان , آنجا تورا صد چوب محــرق می زنند
هر چه را منطق روا باشـد , خلافــش می کنند
فرض منطق گر کنی , نامت چــو احمق می زنند
روز را در پیش چشمت باوری چـون شب دهند
این عدالت ! را چنین , بر لـــوح و بیرق می زنند
پیش دل گفـتم که روزی می رسد آن گلعـُــذار
آن که نامش را هـمانان, پـــُر ز رونـق می زنند
هاتفـی آمد ز افلاکـش که ای : راوی بس است
آن زمان , ایـنان , بر آن طبـل انا لحـق می زنند
چون خموشی , چاره باشد, پس خموشی می کنم!
من شنیدم , شاعران را , سَــر به خندق مـی زنند!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
بهمن 13, 1402
آفرین بر نفس گرم و چنین شعرِ تَرَت
سلام و درود
عالی ست
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
بهمن 13, 1402
درود بر برادر عزیز و بزرگوارم
حضورتان را ارج مینهم و ممنونم که هستید
برقراری وجودتان را ارزوست
🌹🙏
پاسخ
بهمن 13, 1402
درود بر جناب محسنی بزرگوار و ارجمند
بینهایت زیبا سروده اید و بینهایت لذت بردم از خواندن این نفیسه.
سپاس از به اشتراک گذاری این اثر زیبا👏👏👏👏🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
بهمن 13, 1402
سلام بر شما دوست با ذوق و هنر مندم
ممنونم که هستید و به مهر خواندید
برقراری وجودتان را ارزومندم
🌹🌺🙏
پاسخ
بهمن 13, 1402
درود جناب محسنی اصل گرانقدر
شعر بسیار زیبایی است
بیت ماقبل آخر برای پایانبندی این شعر کوبندهتر و تاثیر گذار تر است به زعم من
با درود بیکران
پاسخ
بهمن 13, 1402
درود بر شما مهربانوی ارزشمند
ممنونم که حضور دارید و به مهر خواندید
برقراری وجودتان را ارزومندم
🌺🌸🙏
پاسخ
بستن فرم