🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باز به دفتر برم، قصه ی چشمان تو

(ثبت: 4923) مهر 30, 1396 

باز به دفتر برم، قصه ی چشمان تو

هوش ز سر می برد چشمِ غزلخوان تو

 

قطره ی اشکم مگر غنچه به وجد آورد

دیده ی گریان من، وان لبِ خندان تو

 

حاصلِ خونِ جگر ، ره به کجا می برد؟

شعر دل انگیز من، شوقِ فراوان تو

 

هیچ خبر داشتی آنکه پی ات میدود 

هست در این غمکده، یارِ خراسان تو؟

 

عمرچو بادی گذشت،مانده یکی سرگذشت

هفت بیا شد که هشت، ازغم هجران تو

 

گر من و تو ما شویم یارِ اهورایی ام

کارِ غمان ساخته، جان من  ات  جانِ تو

 

تا که تو رفتی ز بَر، طارقِ خود سوختی

وین به وی آموختی، غم بوَد از آنِ تو

 

18اردیبهشت 1392

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):