🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باز لبخند بزن ، قهوه شِکر می خواهد

(ثبت: 3013) دی 4, 1395 

1
دلم آن نشئه ی غوغای سحر می خواهد
تا لبِ بام لبت، بوسه سـفر می خواهد
این کرامت همه از اهل نظر می خواهد

شب سـردیست، دلم دیده تر می خواهد
دلِ آشفته ی من از تو خبر می خواهد
2
گرچه دارد لبِ فنجان پُر از قهوه ترَک
نوشم آن باز به یاد تو، بِه از ماهِ فلک
کودکِ طبعِ هنرمندِ من اینک به مَحَک

قهوه و شعر و خیال تو و این باد خُنَک
باز لبخند بزن ، قهوه شِکر می خواهد
3
جامِ پُر بوسه من هست زِ شوقت لبریز
شده دل عاشق و بر پای تو آرد جان نیز
بی کسانیم و خزان در رَه و آنم خون ریز

امشب آبستنم از تو غزلی شور انگیز
باخبر باش که این طفل پدر می خواهد
4
دانم آخرکه به خاک تنِ من می رویی
ای گل آوازه گل پَرپَر خود می بویی
در پی عشق شدم، حال که دیدم اویی

غارتم کرده ای و خنده کنان می گویی
صید دل از کف یک سنگ، هنر می خواهد؟
5
راهِ سختی ست که دل می رود آن را با سر
سفرِ عشق و به پایانِ رَهَش باد خطر
طارق و دخترِ صحرا و  از این عشق حذر؟

ترس در جام دلم ریخت، در این راه اگر
یادم آمد، سفرِ عشق، جگر می خواهد

مخمس با تضمین از غزل زیبای خانم صفورا یال وردی

23 تیر 1393 طارق خراسانی

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):