🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 برباد رفته ها_19

(ثبت: 1954) تیر 21, 1395 
برباد رفته ها_19

1

 زلال که باشی

به اشاره ای

سنگ به دستی

رویای چشمانت را

پریشان می کند!

#####

2

آوار از

تمام این پریشان تنهای مرا

کوه هم اگر بود

تاب نمی آورد

در فریاد دلتنگی اش

فرو می ریخت

و از

صدای در هم شکستنش

خواب

در چشمان سرد زمین

تیره و تار می شد!

########

3

بن بست آرزوها را

تنها

رودی می فهمد

که تمام تکاپویش

برای حیات

به مرداب

ختم می شود

#####

 

4

همیشه خار

از دستی

بر قلبت می نشیند

که بی دفاع

احساست

در برابرش

به پرواز می آمد!

##### 

5

دستانم گره خورده

در سرزمین گمنام واژه هاست

آنقدر بی نمک

که طعم احساسم

خاک هیچ اندیشه ای را

نمک گیر نخواهد کرد

#####

6

چیزی در قلبم فرو ریخت

درست همان لحظه ها

که تهدید می کرد

آینه ی احساسم را

به سنگ خواهد شکست!

#####

7

آنقدر خورشید

آغوش گشود

که چشمانم

از حقیقت نبودش

لبریز شد

#####

8

بر مرداب شانه هایت

آنچنان با اطمینان غوطه ور شدم

که تمام حجم غرق مرا

هیچ دریایی

به ساحل

باز نخواهد گرداند!

 

بچگیام

پانزده تا بیست تیر نود و پنج

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):