🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
1
به گمانم تقصیر صداقت بود
که چون رویای عاشقانه ام را
از هم می شکافت
چشمه ی محبت
در اعماق قلبم می خشکید
#####
2
تمام قصّه
به گل یا پوچ می ماند
گل را که دید
آنقدر بازی تمام شد
که سراغ از
ردّ پای عطرش را گرفتن
بیهوده بود
######
3
جاودان شدی
و این را
مرگ احساسم
در گوش های سنگین تقدیر
آهسته آهسته
زمزمه می کرد
######
4
فخر می فروشد
خوشبختی
بر چهار سوی خیالت
اگر
غم هایت را
به یاد آوری
#####
5
یادت هست؟
درس عاشقی را
گرم و مالامال
ذره ذره در قلبم نشاندی
و حالا سرد و بی احساس
ردّ پای فراموشی را
پا به پایت دنبال می کنم
بچگیام
بیست و هشت و بیست و نه تیر نود و پنج
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):