🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
روبروی آیینه که ایستادی ،
خودت را خوب برانداز کن .
آیا هاله ای در کنارت میبینی ؟
یا لرزش دستی بر شانه ات ؟
یا سرانگشتانی در گیسوان زیبایت ؟
یا نرمی لبانی بر گونه های گلگونت ؟
گرمی نفسی چه ؟ موهای تنت را سیخ میکند ؟
نه ،
میدانم .
چشمانت را ببند
تمام احساس شو
بیگانه با خویش
فراتر از حس پنجگانه …
نمیتوانی ،
میدانم !!!
برای تو که هیچ ندیدی ،
آنچنان که میدیدمت !!!
سخت است که بیاد آوری
چه رسد به تجسم ،
تو هیچ میدانی ،
وقتی از تلاش روزانه فارغ میگردم
تلاشی دیگر باید ،
تا نبینمت !!!
به کجا بنگرم که نباشی
جای جای این زندگی لعنتی ردّی از توست ،
در هر لحظه و هر جا .
گوش تیز کن ، بشنو
صدای قلب نحیفم را
صدای شکستن و آوار استخوان هایم را
خدا هم دیگر دَخیل نیست .
یا بِرَهان ، یا بخوانم
تابی نمانده در این بیتابی ،
نگنجد دو کَس در یک تَن ،
جانفرساست .
یا بکُش
یا به آغوشم کَش …
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اردیبهشت 28, 1402
درود بر شما
موفق باشید ان شاء الله 🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 29, 1402
درود بیکران سید بزرگوار
بنده نوازی فرمودید ، سپاسگزارم🙏
پاسخ
اردیبهشت 28, 1402
درود. عاشقانه ای پرشور و زیباست.
پاسخ
اردیبهشت 29, 1402
درودها بانوی شعر ، سپاسگزارم
آخرین اثرتان به دل نشست بسیار زیبا و روان …👏
پاسخ
اردیبهشت 28, 1402
درود تان
پاسخ
اردیبهشت 29, 1402
درود بر استاد رضاپور عزیز
خرسندم لطفتان شامل حال بنده شد … مستدام باشید 🙏
پاسخ
بستن فرم