🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 تاوان خنده

(ثبت: 230459) مرداد 24, 1399 
تاوان خنده

 

بر لب بام انتظار دیر زمانیست نشسته ام
شمیم دل پاکم به نسیم گره بسته ام
این پِیک نیک به هوای تو گره باز کند
شاید ز وفای این دل خسته تو را یاد کند
به پای خود به وصل دگری دونده رفتی
به دست عشق و قصاصش اسیر برگشتی
آخر ای مهروی من تو را به ناز پروراندم
زخم تازیانه ام زنی که چه خوب پروراندم
به خوشی گمان بردم که این هجرت با خنده بوده
ندانستم که این خنده تاوان اشکهایم بوده
مرا یارایی جز دوختن پلکهایم نیست
بخدا سپردمت که دگر احساسی هم نیست

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

نظرها
  1. علی معصومی

    مرداد 24, 1399

    🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿

  2. 🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا