🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تقدیرم است یا چه نمی دانم…
تا بوده همین بوده،
هر بار…درست همین وقت سال اتفاق افتاده؛
نرسیده به بهار چیزی در من تمام می شود!…
حسی در من
از بین می رود!…
همین چندی پیش
در سرمای سوزناك با همه عشقی ك دم میزد تنهایم گذاشت
و من چه غریبانه و انگشت به دهن مات ماندم
این اتفاق
آنقدر تكراری ست،
آنقدر زندگی اش كرده ام،
كه دیگر از افتادنش نه ناراحت می شوم،
نه حتی غمگین،
زندگی یادم داد
آدم ها رهگذرند و اكثر
معنی حرفهایی كه میزنند را نمیدانند
اوی تو اگر رفت،
اوی دیگر در راه است!…
و” عشق همیشه در مراجعه ست!…“
چهارشنبه ششم دی ماه نود و شش
27دسامبر
مهران قرجه داغی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
بستن فرم