🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جاده‌یِ ارغوان

(ثبت: 7004) آبان 10, 1397 

صدای تپش بی قرار قلب خورشید
از پشت پلک‌های سنگین ستارگان
آرام به گوش می رسد

سفرنامه‌یِ فردا را
در کوله‌یِ سفید صبح فرموله کن:
مشتی معرفتی گندمگون
قدم هایی از جنس بلوط
قلیانی از صفرای جوشانِ تمنا
یک تَن تنباکوی بی‌حجاب
و جرعه ای سکوتِ گلاب

به محفلی دعوتی
که از وور_وورِ زاده های حیات نوین وحش
با پاهای دوار چربین و چرکین
در دور دودینه پوش
خبری نیست

کوه های این دیار
در حصار هیچ شهر و شهریار نیست
قطارهای شادی‌اش بر قاب قوسینی می‌روند
چشمه های خندانش
درختان عاطفه را طواف می‌برند
که کبوتران بر آن تخم محبت می‌کارند
و نغمه شورانگیز شیفته هزارها
در همنوایی نسیم رها
مولکولهای هوا را به رقص آرند

می دانی؟
تو را شبیه هیچ مسافری
تو را شبیه هیچ جویشگری نیافتم

تو را شبیه مرغِ سرکشِ جان
پریسکه‌یِ سپید دریا، جاناتان
تو را خوناب آزرده اناران
در دستان تنگ روزگاران
تو را در خیل آزمودگان
به شیوه سروهای سربداران
صمیمانه، ادراک کرده ام

هزار پای بی صدا با گامهای تو هماهنگ اند
چونان رفاقت نابِ قطره های شراب

آری…دعای عشق بر تو اثر کرده!
راهی تو را بلعیده
اطاعتی سرخ و سوزنده
که گلستانی تازه خواهد زایید

جاده‌یِ ارغوان_۹۷/۸/۱۰ 

“سرو”

نظرها
  1. مازیار نژادیان

    آبان 13, 1397

    شعری بلند و ناب بود باید بگم کمی غافلگیر شدم

    شعری که از ابتدا تا انتها ستون ارتباط عمودی خودش رو بخوبی حفظ می کنه

    بدور از اطوار و حرف های قلمبه سلمبه شعر است و بس

    از ساختن تصویر خورشید هنگامه ائی که بی قرار ظهور دوباره است
    از پشت پلک های سنگین که از وقت خوابشان شاید . . .

    و سفر نامه ائی که برای این ظهور نو رس به قول شاعر فرموله می شود

    مشتی معرفت!! 

    قدمهائی از جنس بلوط که می تواند دلالت هم بر محکمی درخت بلوط یا ساده بودنش داشته باشد.

    از هر دو منظر تصویر سازی خوب و غنی اینجا اتفاق افتاده و می توان ایستا بودن قدم را در کلام حس کرد.

    قلیان جوشان و تمنا ، تنباکوی بی حجاب به کنار

    اما سکوت ناب ، سکوت بلند ، سکوت خوش عطر ، به تعبیر شاعر سکوت گلاب

    هر چه اندیشه است در همین سکوت زاده شده است و بس

    و چه بسیار دانایانی که نه سکوت مطلق که در مقابل نادانی بسیاری تنها سکوت کرده اند و سکوت .

    در میانه درد سکوت کرده اند و دم بر نیاورده اند تا گلی زاده شود و گلابی مهیا . . .
    از ترکیب وورِ زاده حیات نوین وحش خوشم اومد 

    و خوشا محفلی که بوی گلاب باشد و دور از بازار مسگران قلم و چکش نواز . . .

    پای این شعر خیلی می توان نوشت 

    اما مثنوی هفتاد من می شود و شاید از حوصله دوستان خارج

    بند پایانی شعر هم درست و دلنواز بود

    دستمریزاد بانو

    • مهتاب دوستان

      آبان 13, 1397

      سلام و درود جناب نژادیان گرامی. ممنونم از لطفتان و توضیحات ارزنده و وقتی که اختصاص دادید برای این شعر.

      سپاس مجدد 

  2. علی احمدی

    آبان 13, 1397

    هزاران هزار بار درود و دست مریزاد استاد مهتاب بزرگمهر چقدر اسعاره های ناب چه تمثیل های کم نظیر و چه همایش با شکوهی دارند واژگان در این شعر شیوایتان احسنت تا بیکرانه عشق ایزدی

  3. علی احمدی

    آبان 13, 1397

    هزاران هزار بار درود و دست مریزاد استاد مهتاب بزرگمهر چقدر اسعاره های ناب چه تمثیل های کم نظیر و چه همایش با شکوهی دارند واژگان در این شعر شیوایتان احسنت تا بیکرانه عشق ایزدی

    • مهتاب دوستان

      آبان 13, 1397

      سلام و درود جناب احمدی گرامی

      بنده شاگرد نچندان خوب اساتید هستم

      ممنونم از لطف و حضورتان

  4. اکبر رشنو

    آبان 13, 1397

    درودها

    ارزنده و قابل تحسین

    و

    دستمریزاد 

    • مهتاب دوستان

      آبان 14, 1397

      سلام و درود استاد گرامی. خوش امدید

      ممنونم از لطف و توجه تان

    • مهتاب دوستان

      آبان 14, 1397

      سلام و درود استاد گرامی. خوش امدید

      ممنونم از لطف و توجه تان