🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جامانده

(ثبت: 234440) آذر 21, 1399 

” جا مانده ”

شب تا به سحر بر در میخانه نشستم
بی اِذنِ ورودی که از آن دل نگسستم
.
یاران همه سر مست از این باده گساری
دیدم رخِ معشوقه ی پیمانه بدستم
.
گفتم که پشیمانم و ساقی کرمی کن
نادم شده ام حُرمتِ این خانه شکستم
.
بیگانه مپندار مرا صاحبِ خانه
بُبریده ام از زهد و ریا دل به تو بستم
.
عمریست به میخانه به کنجی بنشینم
خواهان میِ سرخ در این میکده هستم
.
نزدیکترین، از همه کس بوده “حبیبم”
غافل شده از یار، دلِ باده پرستم
.
شعر : حبیب رضائی رازلیقی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. محمدعلی رضاپور

    آذر 21, 1399

    سلام و درود و ارادت

    • سلام استاد عزیز
      جناب رضا پور
      بسیار ارادتمندم
      سپاس از حضور
      🌺🌺🌺

  2. طارق خراسانی

    آذر 21, 1399

    سلام و درود

    بیگانه مپندار مرا صاحبِ خانه
    بُبریده ام از زهدِ ریا، دل به تو بستم

    زیباست

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏🌿

    • سلام و عرض ادب استاد
      سپاسگذارم از بنده نوازی
      از حضورتان در محفلم بسیار خرسندم
      ممنونم از تایید سخاوتمندانه ی شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا