🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مهجور

(ثبت: 13549) بهمن 7, 1397 

جنون شمس می بارد درخونم

سرم گیج می خورد از این همه آوار

ببخشید افکارم را می گویم.

مستم کرده این همه درد بی درمان

یک طرف مردمانی

که بر شعرم قافیه آبکی می بندند

و یک سو مهجورانی که به گناه نکرده

ولی قهری اشان شده ام

و قومی با عینک باسوادی خویش و

موی بلند

بهترین حالات را گوش دادن سمفونی چهلم بتهون و

در توهم فانتزی هم پیالگی با حضرت باخ می دانند.

کجاست سری که بوی علف درمشامش

بوی خون گودرز و گیو و بهرام بهم بیاویزد ؟

مشت بر زمین بکوبد

سر به حیرت بجنباند

و در خویش غوطه خورد

در ناتوانی کسانی که یوغ نمیدانم

بر گردن غیرتشان می نهند.

هجا هجا شعرهایم

بوی حماسه میگیرد از خون سیاوشان

که چندین هزار سال

تاریخ را تا ابراهیم . . .

شعری با کرشمه و اطوار ازکجا بیاورم ؟ هان ؟

از چشمان شهلای کدام پدر بی قباله ائی بسرایم

تا شاید لحظه ای در شب سوزی خود رهایم کنید ؟

بوی اندوه می گیرد همه جانم

بوی نیزارهای که سالها سوخته بود

در حسرت نت های که همه عمر خوابشان را دیده بود

واکنون کرشمه سوختن آب

و آخرین نفیرش . . .

امروز خیره درچشمان دکترم

آخرین خاطره تو را هم که قایم کرده بودم لو دادم

میان دود نی به خویش آمدم

وصدای پرستاری که مدام می گفت

تموم شد همه چی تمو . . .

نظرها
  1. اکبر رشنو

    بهمن 7, 1397

    سلام
    و
    درودها
    ارزنده و دردمند
    دستمریزاد
    عالی چون همیشه@};-@};-@};-

  2. درود
    بسیار زیبا سروده اید

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا