🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
روزگاری سخت ازشعر وغزل،بیزاربودم
اهل خنده بودم وباحال خوش همکاربودم
عشق همچون حمله ی قلبی مرازیروزِبَرکرد
ورنه من چون کودکان بالای هردیواربودم
چونکه تدبیری درون قصه ی لیلی ندیدم
خنده ی بسیار بر مجنون زدم،بیماربودم
تا تورادیدم،دگرهرگزخودم رامن ندیدم
ساعتی بردست بستم،فکریک دیداربودم
آتشی اندردلم افتادوجان آتشفشان شد
من که حتی یک زمانی،مرهم سیگاربودم
هرکه پرسدحال وروزم،گویمش من خوبه خوبم
گر دو چشمانم نگویند،تاسحر بیداربودم
#فیروزه_رادمنشی✔️
96/6/13
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
شهریور 14, 1396
سلام
مثل همیشه زیبا … اگر جسارت نباشد یک نکته ….. در هنگام تایپ … فاصله کلمات را حفظ کنید … کلمات وقتی به یکدیگر متصل میشوند ممکن است سبب اشتباه در معنی یا خوانش برای مخاطب شود …..
پاسخ
شهریور 14, 1396
سلام وسپاس…
ممنون ازراهنمایی شما…
پاسخ
بستن فرم