🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دست ِتقدیر، تو را دور و مرا غمگین کرد
رفتنت حسّ ِمرا کُشت، مرا بدبین کرد
من و تو صاحبِ یک فال و دو تعبیر شدیم
فالِ من تلخ شد و کامِ تو را شیرین کرد
از خدا خواسته بودم که تو سهمم باشی
که خدا دور شد و حرف ِ تو را تمکین کرد
حاجتت بی من و با یارِ دگر رفتن بود
زندگی سخت شد و زخمِ مرا چرکین کرد
گفته بودی که زمان، آب بر آتش باشد
باز هم خاطره ها آبِ مرا بنزین کرد
مانده ام بر سرِ عهدی که تو ترکش کردی
ترکمانچای شد این عهد و مرا ننگین کرد
خسته ام، خسته از این عشق از این قسمت که
پیریِ زودرس و مرگِ مرا تضمین کرد
بی تو من باخته ام سوخته ام کم شده ام
«هرکسی حالِ مرا دید تو را نفرین کرد«
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم