🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 در این ظلام زمستانی

(ثبت: 266488) دی 4, 1402 

 

اینک از من شعر روشنی می خواهند
به شب
به تلخی و تاریکی
در انبان این بیگاهان مسافر
که از نمیدانم ها
به دیوار اندوه من سفر کرده اند
جز غم چه سوغات؟!!
بر آستان این کوه بی کرامت،که صبر هم اوست
باران و علف
دشنام های بطن بیقراری هستند
که در سینه ی آسمان و زمین
می تپد
شاخسار این ترانه ها
که در تهی خورجین خادمان شعر
خشکیده است
نفرت انگیز ترین بغض جهان است
که شکوفه ی سیاه میدهد
این سیاهه ها تنها گریز از درد است و بس!
تنها تارم چشم تو
که بر تارک‌ ترانه امن باشد
گویی که شوق را دیدار کرده ام
به معجزتی
یکی را سخن میگویم از پیش
پیش از آن که تلخه ی گرم درد
از مرداب چشمی جریان گیرد به رود
پیش از آن هنگامه ها
که کلاه ها روییده باشند
من نیز روزی
در خاک خسته ی سینه ی زنی رسته بودم
در این ظلام زمستانی سرد
در این دود
در این گیج‌ منگ و مست
هیچت از آن تاریخ بی تکرار و طلایی
خاطرت هست؟
کنون که زواران،زیج‌ روشنی به دست زاهدان دیده اند
و شعر را در ستاره های بی سو و سواد
مقرب کرده اند
شعر روشن من کجاست؟!
من
تمام استران سطر هایم عقیم نورند
هی هات
تنها دریچه ای
رو به آسمان سیاه چشم توست
که بخت شور را
به سکوت کلمه در سوگ‌ نشسته اند اوقات
شعر روشنم کجابوده رفیق
درد تاریک مرا
در این بیگاهان نکاو

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

نظرها
  1. سلام داداش
    زیبا و پرمعنا
    شعرهایت همیشه بوی روشنی می دهند رفیق
    🌹🌹🌹🌹

  2. Arezousalari

    دی 7, 1402

    درود برشما و بر این شعر درخشان و همه ی شعرهای روشنتان❤⚘💫

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا