🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رویایی در سرم پژمرد
رویایی که بس بی قواره بود
چنان جبه ی جیری
بر تن مترسک جالیز
آه که حوصله ی شعرم را
سماجت مستور سربرد
و کلمه از کوتاهی صدا شد سر ریز
رویایی در سر تو پژمرد
چنان باغی که زده اش آفت پاییز
بر سرش زرد،در سرش درد
به سرش زد هوایی کفر آمیز
رویایی در سر ما پژمرد
رویایی تاریک که با نور ،نیآمیخت
بر این پهنه ی پهناور
رویایی داشتیم در زندگی
نامش خاطرم نیست
اما …
چیزی بود شبیه زندگی
چیزی که پشت رویا
جاریست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):