🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پای از هجوم کولیان خیال ل ل ل
پس نمی کشم
بسوزانید ، سنگسارم کنید
یا که چون عین القضات
به موم درد آجین ام کنید
سخن بردهان چاله چانه گان
شتاب کودکی را ماند
که بی خبر از شتاب نفت
شال دزدی بوزینه ای را
به عمق گلو می خندد . . .
سیل سیلی بر صورتم
چشمانم هنوز می بیند
گستاخ خ خ برای من از شرع محمد (ص) سخن داد می کند !!
وپدرم تمام دارائی . . . سی سال فرسودن خویش
اتاقی به اتاقی را دیوانه وار می دود
راستی رقص منگوله سند در دستان پدرم
رمق از تمام رقاصه های لاله زار می برید
از سال های پای منقل و شعار آزادی
سینه به باد نشئگی سپر کردن
آری ی ی آزاد مرد . . .
حبس ما از آن هنگام بنا نهاده شد
که افیون مرغوب به سینه حبس می کردند
از ما به . . . تران
از گرد و غبار و سوز اسید
دیروز به سرنوشت خویش می اندیشیدم
که چون کار گر آسیاب
گرد پیری به اندازه روز روز زندگی ام
بر سرم نشسته بود
سخن چگونه به سلامت رسانم
که رسولان برفی
فرمان به خاموشی آتش داده اند
این روزها به اندازه تمام قناری های خیابانی
از پچ پچه سیم های تلفن پرم
ای کاش سرود ساده ای بود
آسان می زاد
آسان می خندید
آسان عاشق می شد
آسان از عشق می گفت
آسان ستایشش می کرد عشق را
آسان در عشق ،در عشق ، در عشق می تراوید
و
عاشقانه می مرد . . .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
بهمن 9, 1397
هزاران درود
زیبا سرودید…احسنت
پاسخ
بهمن 9, 1397
سلام و درود
فوق العاده است
@};-=D>=D>=D>@};-
پاسخ
بهمن 10, 1397
درود
بسیار زیبا سروده اید
پاسخ
بستن فرم