🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سراب

(ثبت: 266813) دی 17, 1402 

 

هیچ بودم…
عطشی در برهوت
نغمه ای در دلِ دریایِ سکوت
پرده ای بینِ دو دنیایِ عظیم
حاصلِ ضربِ زمان در تقسیم
انتظاری که گره خورده به در
در دلِ مضطربِ یک مادر
و سپس معجزه ی روز نخست
و ندانم هایی
که زمان آنرا شُست

یادم آمد آری
کودکی بودم شاد
ساکنِ لحظه ی حال
مینشستم کفِ دستانِ خیال
و سفر میکردم
تا به آنسویِ جهانهایِ محال

نوجوانی بودم
مملو از شور و نبوغ
عابری گمشده در شهر بلوغ

من نهالی بودم
سبز و شاداب و جوان
خفته در واگنِ بی رحمِ زمان
و در آن خوابِ گران
میگذشتم ز مسیری پر پیچ
مینشستم به تماشایِ هیاهویِ جهان بر سرِ هیچ

من در آن خوابِ گران
فردِ پیری دیدم
گوهرِ جان به پشیزی بفروخت
و دلِ ابر به حالش میسوخت

ابر در حینِ عبور
با نگاهی گذرا بر یک گور
نعره زد
زار گریست
و ز باران پرسید
وقتِ بیداری نیست؟

قطره ی بارانی
دم به دم مشت بزد بر شیشه
چشمِ خود را بگشود اندیشه
قطره ی باران گفت:
دل به دریا بزن ای خفته به خواب
مقصدت خواه چه نزدیک و چه دور
بگذر از این برهوت
نغمه ات را برخوان
این سراب است سراب
دل به دریا بزن ای خفته به خواب…

 

حمید گیوه چیان

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. معین حجت

    دی 17, 1402

    درود جناب گیوه چیان …
    احساسی لطیف دارید …👏👏👏💐💐💐

    • دی 17, 1402

      درود بر شما
      باور کنید خیلی خیلی خوشحال شدم که بنده رو قابل دانستید و وقت گذاشتید شعرم رو خواندید.
      ممنونم
      امیدوارم از محضرتون استفاده ی کافی و وافی ببرم.
      خیلی محبت کردید

      • معین حجت

        دی 17, 1402

        🙏🙏🙏💐💐💐🌺🌺🌺

  2. درود بر شما
    قلمتان نویسا
    با آرزوی توفیق الهی 🌹🌹

    • درود بر شما استاد بزرگوار
      بسیار بنده نوازی فرمودید
      بی نهایت سپاسگزارم
      منت گذاشتید که وقت گذاشتید و خواندید
      در پناه خدا

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا