🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هیچ بودم…
عطشی در برهوت
نغمه ای در دلِ دریایِ سکوت
پرده ای بینِ دو دنیایِ عظیم
حاصلِ ضربِ زمان در تقسیم
انتظاری که گره خورده به در
در دلِ مضطربِ یک مادر
و سپس معجزه ی روز نخست
و ندانم هایی
که زمان آنرا شُست
یادم آمد آری
کودکی بودم شاد
ساکنِ لحظه ی حال
مینشستم کفِ دستانِ خیال
و سفر میکردم
تا به آنسویِ جهانهایِ محال
نوجوانی بودم
مملو از شور و نبوغ
عابری گمشده در شهر بلوغ
من نهالی بودم
سبز و شاداب و جوان
خفته در واگنِ بی رحمِ زمان
و در آن خوابِ گران
میگذشتم ز مسیری پر پیچ
مینشستم به تماشایِ هیاهویِ جهان بر سرِ هیچ
من در آن خوابِ گران
فردِ پیری دیدم
گوهرِ جان به پشیزی بفروخت
و دلِ ابر به حالش میسوخت
ابر در حینِ عبور
با نگاهی گذرا بر یک گور
نعره زد
زار گریست
و ز باران پرسید
وقتِ بیداری نیست؟
قطره ی بارانی
دم به دم مشت بزد بر شیشه
چشمِ خود را بگشود اندیشه
قطره ی باران گفت:
دل به دریا بزن ای خفته به خواب
مقصدت خواه چه نزدیک و چه دور
بگذر از این برهوت
نغمه ات را برخوان
این سراب است سراب
دل به دریا بزن ای خفته به خواب…
حمید گیوه چیان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
دی 17, 1402
درود جناب گیوه چیان …
احساسی لطیف دارید …👏👏👏💐💐💐
پاسخ
دی 17, 1402
درود بر شما
باور کنید خیلی خیلی خوشحال شدم که بنده رو قابل دانستید و وقت گذاشتید شعرم رو خواندید.
ممنونم
امیدوارم از محضرتون استفاده ی کافی و وافی ببرم.
خیلی محبت کردید
پاسخ
دی 17, 1402
🙏🙏🙏💐💐💐🌺🌺🌺
پاسخ
دی 17, 1402
درود بر شما
قلمتان نویسا
با آرزوی توفیق الهی 🌹🌹
پاسخ
دی 17, 1402
درود بر شما استاد بزرگوار
بسیار بنده نوازی فرمودید
بی نهایت سپاسگزارم
منت گذاشتید که وقت گذاشتید و خواندید
در پناه خدا
پاسخ
بستن فرم